کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سنام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سنام
/sanām/
معنی
۱. کوهان شتر.
۲. رکن معظم هرچیز.
۳. شریف قوم؛ بزرگ قوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سنام
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) کوهان شتر. 2 - (ص .) بزرگ قوم . 3 - رکن عظیم از هر چیزی .
-
سنام
لغتنامه دهخدا
سنام . [ س َ] (ع اِ) کوهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهان (شتر) ج ، اَسْمِنَه . (مهذب الاسماء) (غیاث ) : زمام او طریق او و راهبرسنام او و دست او عصای او. منوچهری (دیوان ص 83).گاویست در آسمان سنامش پروین یک گاو دگر نهفته در زیر زمین چشم خِرَدت گشا...
-
سنام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] sanām ۱. کوهان شتر.۲. رکن معظم هرچیز.۳. شریف قوم؛ بزرگ قوم.
-
جستوجو در متن
-
بقره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بقرَة] baqare دومین و بلندترین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۸۶ آیه؛ سنامالقرآن؛ فسطاطالقرآن.
-
دکک
لغتنامه دهخدا
دکک . [ دُ ک ُ ] (ع ص ، اِ) شتران شکسته سنام . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
سامک
لغتنامه دهخدا
سامک . [ م ِ ] (ع ص ) بلند از هر چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): سنام سامک ؛ کوهان بلند. (مهذب الاسماء).
-
عنکرة
لغتنامه دهخدا
عنکرة. [ ع َ ک َ رَ ] (ع مص ) دارای پیه گردیدن سنام و کوهان شتر. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
اتمک
لغتنامه دهخدا
اتمک . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) درازتر و پرگوشت تر:اتمَک من سَنام ؛ درازتر و پرگوشت تر از کوهان شتر.
-
اسنمة
لغتنامه دهخدا
اسنمة. [ اَ ن ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ سنام ، بمعنی کوهان شتر. (منتهی الارب ).
-
صیعری
لغتنامه دهخدا
صیعری . [ ص َ ع َ ری ی ] (ع ص ) احمر صیعری ؛ سخت سرخ . (منتهی الارب ). قانی .- سنام صیعری ؛ کوهان بزرگ . (منتهی الارب ).
-
احراد
لغتنامه دهخدا
احراد. [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حرید، بمعنی منفرد و تنهاافتاده ٔ از محله ٔ قوم است ، و گفته اند ج ِحِرد بمعنی قطعه ای از سَنام است . (معجم البلدان ).
-
غدائد
لغتنامه دهخدا
غدائد. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غُدة، به معانی سلعة، و مابین شحم و سنام ، و پاره ای از مال . در غیر این معانی جمع غدد است . (از اقرب الموارد). || حصه ها. (منتهی الارب ). نصیب ها. (از اقرب الموارد).
-
غرامیل
لغتنامه دهخدا
غرامیل . [ غ َ ] (اِخ ) چند پشته است سرخ رنگ . (منتهی الارب ). هی هضاب حمر... قال الشماخ : محویین سنام عن یمینهاو بالشمال مشان فالغرامیل .(معجم البلدان ).
-
تمک
لغتنامه دهخدا
تمک . [ ت َ ] (ع مص ) دراز و پرگوشت شدن کوهان شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دراز و بلند شدن سنام . (از اقرب الموارد): تمک السنام تمکاً و تموکاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).