کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سناد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سناد
/senād/
معنی
در عروض، از عیوب قافیه و آن اختلاف ردف است خواه اصلی باشد یا زائد، مانند زندگانی و نشینی، قدر و صبر. Δ شاعران عرب اجتماع واو و یا را در ردف اصلی جایز میدانند و مثلاً عمود و شهود را با عمید و شهید قافیه میکنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سناد
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) اختلاف داشتن . 2 - (اِمص .) اختلاف . 3 - در شعر عربی اختلاف حذو و اختلاف تأسیس است و در شعر پارسی اختلاف ردف است .
-
سناد
لغتنامه دهخدا
سناد. [ س َ ] (ص ) بسیار. (آنندراج ) (اوبهی ). بسیار. فراوان . وافر. (برهان ). رجوع به وسناد شود.
-
سناد
لغتنامه دهخدا
سناد. [ س ِ ] (ع اِ) در شعر عرب اختلاف حذو است و اختلاف تأسیس و در شعر پارسی اختلاف رِدْف است ، چنانکه گفته اند:کنی ناخوش به ما بر زندگانی اگر از ما دمی دوری گزینی . (المعجم چ مدرس رضوی ص 284).یکی از عیوب ملقبه ٔ قافیه و آن عبارت از اختلاف ردف اصلی ...
-
سناد
لغتنامه دهخدا
سناد. [ س ِ ](ع ص ) شتر ماده ٔ قوی هیکل . || (اِ) جانوری است . یا همان کرگدن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) senād در عروض، از عیوب قافیه و آن اختلاف ردف است خواه اصلی باشد یا زائد، مانند زندگانی و نشینی، قدر و صبر. Δ شاعران عرب اجتماع واو و یا را در ردف اصلی جایز میدانند و مثلاً عمود و شهود را با عمید و شهید قافیه میکنند.
-
جستوجو در متن
-
مساندة
لغتنامه دهخدا
مساندة. [ م ُ ن َ دَ ] (ع مص ) مسانده . مساندت . قوت دادن کسی را و یاریگری کردن او را.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاداش دادن کسی را بر کاری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شعر مختلف الردفین گفتن . (منتهی الارب ). مخالفت افکندن میان قوافی . ...
-
ارواریس
لغتنامه دهخدا
ارواریس . [ ] (اِ) کرگدن . کَرگ . کَرکَند. حریش . مِرمیس . هرمیس . سناد. حمار هندی . وحیدالقرن . نِشان . غَندا. حمار ابیض . رجوع به کرگدن شود.
-
ماندستان
لغتنامه دهخدا
ماندستان . [دِ ] (اِخ ) بیابانی است سی فرسنگ در سی فرسنگ و در آن دیهها و نواحی است مانند ایراهستان بر ساحل دریا افتاده است و ریعی دارد چنانکه از یک من تخم هزار من دخل باشد و همه بخس است و جز آب باران هیچ آب دیگر نبود و مصنعها کرده اند که مردم آب از آ...
-
کرگدن
لغتنامه دهخدا
کرگدن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِ) کرگ . کرگندن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). هرمیس . (منتهی الارب ).کرگ . (مهذب الاسماء). حمارهندی . (شفا ص 470) (از صبح الاعشی ج 2 ص 37). ریما. ارج . انبیلا. بُشان . سِناد. حریش . (یادداشت مؤلف ). جانوری است بر صورت بز ولیکن ...
-
مانده
لغتنامه دهخدا
مانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) توقف کرده . درنگ کرده . متوقف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و یا همچنان کشتی مار سارکه لرزان بود مانده اندر سناد. عنصری (یادداشت ایضاً). || منزل کرده . مقیم . || افکار و ملول و تعبناک و خسته و آزرده و فرسوده . (ناظم الاط...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن ابراهیم المیدانی النیشابوری . مکنی به ابوالفضل . عبدالغافر گوید: میدان محله ای از نیشابور است که احمد بدانجا ساکن بود و از این رو به میدانی معروف شد و او ادیبی فاضل و عالمی نحوی و لغوی بود و چنانکه عبدالغافرب...