کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سم شناسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زره سم
لغتنامه دهخدا
زره سم . [ زَ / زِ رِه ْ س ُ ] (ص مرکب ) هر آنچه سوراخ می کند زره را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : سوگند میخورم بسنان زره سمت کز تاب حمله گوئی تنین محور است . اثیر اخسیکتی (از آنندراج ).- سنان زره سم ؛ سنانی که زره را سوراخ سوراخ کند. (آنندراج ).
-
رویین سم
لغتنامه دهخدا
رویین سم . [ س ُ ] (ص مرکب ) رویینه سم . که سم چون روی دارد محکم و سخت . || (اِ مرکب ) اسب . (مجموعه ٔ مترادفات ص 37). رجوع به رویینه سم و اسب شود.
-
رویینه سم
لغتنامه دهخدا
رویینه سم . [ ن َ / ن ِ س ُ ] (ص مرکب ) رویین سم . قوی سم . اسب ومرکبی که دارای پای و سم نیرومند باشد : برانگیخت پس رخش رویینه سم برآمد خروشیدن گاودم . فردوسی .نشست از بر ابلق مشک دم جهنده سرافراز رویینه سم . فردوسی .رجوع به رویین سم شود.
-
سنگ سم
لغتنامه دهخدا
سنگ سم . [ س َ س ُ ] (ص مرکب )که سم او از زفتی و سختی چون سنگ باشد : پس پای او شد که بنددش دُم خروشان شد آن باره ٔ سنگ سم .فردوسی .
-
سم افکندن
لغتنامه دهخدا
سم افکندن . [ س ُاَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از لنگ شدن . (برهان ).
-
سم افکنده
لغتنامه دهخدا
سم افکنده . [ س ُ اَ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) افکنده ٔ سم . ستور که سم آن افتاده باشد. || کنایه از عاجز و درمانده از حرکت و رفتار. (آنندراج ). کنایه از لنگ و مانده از رفتن . (غیاث ).
-
سم الحمار
لغتنامه دهخدا
سم الحمار. [ س َم ْ مُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) خرزهره . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به سم شود.
-
سم الخیاط
لغتنامه دهخدا
سم الخیاط. [ س َم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) سوراخ سوزن . رجوع به سم شود.
-
سم السمک
لغتنامه دهخدا
سم السمک .[ س َم ْ مُس ْ س َ م َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.
-
سم الفار
لغتنامه دهخدا
سم الفار. [ س َم ْ مُل ْ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به سم شود.
-
سم دار
لغتنامه دهخدا
سم دار. [ س َ ] (نف مرکب ) زهردار. (آنندراج ). زهردار و سامه و هر چیز که در آن زهر بود و حیوانی که دارای زهرباشد، مانند: عقرب و مار و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
سم دار
لغتنامه دهخدا
سم دار. [ س ُ ] (نف مرکب ) حیواناتی که دارای سم باشند. ذوالحافر و چارپایانی که دارای سم باشند مانند اسب و استر و جز آن . (از ناظم الاطباء).
-
سم شناس
لغتنامه دهخدا
سم شناس . [ س َ ش ِ ] (نف مرکب ) سم شناسنده . آنکه انواع سموم را شناسد. زهرشناس . (فرهنگ فارسی معین ).
-
نرم سم
لغتنامه دهخدا
نرم سم . [ ن َ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از ستور رام . (وحید دستگردی هفت پیکر ص 193) : برده پرور ریاضتش داده او خود از اصل نرم سم زاده .نظامی .
-
افکنده سم
لغتنامه دهخدا
افکنده سم . [ اَ ک َ دَ / دِ س ُ ] (ص مرکب ) کنایه از عجز و زاری بسیار باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). عاجزگشته . زارگشته . (ناظم الاطباء) : رخش بهرای زر بردن در پیش دیوپس خر افکنده سم مرکب جم ساختن . خاقانی .رخش علل در رهش افکنده سم علت و معلول در آن هر...