کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمنو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمنو
/samanu/
معنی
نوعی خوراک شبیه حلوا که از شیرۀ گندم سبزکرده و آرد پخته میشود و بیشتر برای عید نوروز درست میکنند و آن را در بساط هفتسین میگذارند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمنو
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) (اِ.) نوعی شیرینی که از شیرة گندم سبز کرده و آرد می پزند و در سفرة هفت سین می گذارند.
-
سمنو
لغتنامه دهخدا
سمنو. [ س َ م َ ] (اِ) چیزی است مانند حلوای تر و آنرا از شیره ٔ ریشة گندم سبز شده پزند. (برهان ) (آنندراج ). نیداه . (ابن بطوطه ). چیزی است که از گندم سبز پزند و در خراسان متعارف است و خشخاش و گردکان و بادام و پسته در آن کنند و در عرف حلوای سمنگ گوین...
-
سمنو
لغتنامه دهخدا
سمنو. [ س ُ م َ ] (اِ) آش رشته و آش آگرا باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
سمنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) samanu نوعی خوراک شبیه حلوا که از شیرۀ گندم سبزکرده و آرد پخته میشود و بیشتر برای عید نوروز درست میکنند و آن را در بساط هفتسین میگذارند.
-
واژههای مشابه
-
سمنو پزان
لهجه و گویش تهرانی
مراسم مذهبی پخت سمنو با نام حضرت فاطمه(س)
-
جستوجو در متن
-
سوبنی
واژهنامه آزاد
سمنو
-
تجگی
واژهنامه آزاد
سمنو
-
تجگی
واژهنامه آزاد
سمنو (ت َجگی
-
ینده
لغتنامه دهخدا
ینده . [ ی َ دَ / دِ ] (اِ) سمنو. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رجوع به سمنو شود.
-
هفت سین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) haftsin سفرهای که هنگام تحویل سال نو میاندازند و در آن هفت قسم خوردنی که حرف اول اسم آنها سین باشد از قبیل سیر، سرکه، سیب، سماق، سمنو، سنجد، سبزی میگذارند و از آن به سلامتی و سعادت و سرسبزی تفٲل میزنند.
-
هفت سین
لغتنامه دهخدا
هفت سین . [ هََ ] (اِ مرکب ) از مشهورترین مراسم نوروز آراستن است ، وآن گرد آوردن هفت چیز است که نام آنها با حرف «س » آغاز گردد. معمولاً بین اشیاء ذیل : سیب ، سیاهدانه ، سنجد، سماق ، سیر، سرکه ، سبزه (دانه های گندم و امثال آن که قبلاً در بشقابی کاشته ...
-
غات
لغتنامه دهخدا
غات . (اِخ ) رات . مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: قصبه ٔ مرکز قضائی است در طرابلس غرب در 395 هزارگزی جنوب غربی مرزوق که مرکز لوای سنجاق ولایت فزان است . و در 582 هزارگزی جنوب غدامس در 24 درجه و 37 دقیقه ٔ عرض شمالی و هفت درجه و 57 دقیقه و 30 ثانیه ٔ ط...
-
اطریة
لغتنامه دهخدا
اطریة. [ اَ/ اِ ی َ ] (ع اِ) ماهیچه که نوعی از طعام اهل شام است . لا واحد له . و بعضی همزه را بکسر خوانند تا موافق بنای مفرد باشد. (منتهی الارب ). رشته ای که از میده ساخته با شیر و شکر می خورند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، رشته ای که ...