کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمندر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمندر
/samandar/
معنی
۱. (زیستشناسی) جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی میکند و در مکانهای تاریک و مرطوب به سر میبرد.
۲. [قدیمی] جانوری افسانهای که درون آتش زندگی می کند: ◻︎ به دریا نخواهد شدن بط غریق / سمندر چه داند عذابالحریق (سعدی۱: ۱۰۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
salamander
-
جستوجوی دقیق
-
سمندر
فرهنگ نامها
(تلفظ: samandar) اسبی که رنگ آن مایل به زرد باشد ؛ (به مجاز) اسب تندرو و نیرومند ، و نیز از یونانی 'سالامندرا' به معنی فرشته موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است .
-
سمندر
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ دَ) (اِ.) جانوری دوزیست شبیه سوسمار، چهارپا دارد و رنگ پوستش تیره است با لکه های زرد. می گویند در آتش نمی سوزد.
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِ) از یونانی «سالامندرا» در فرانسوی نیز «سالامندر» به معنی فرشته ٔ موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است . (از افادات علامه ٔ دهخدا) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نام جانوری است که در آتش متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی...
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد.دارای 131 تن سکنه است . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، بنشن ، چغندر. شغل اهالی زراعت و مالداری . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سمندر
لغتنامه دهخدا
سمندر. [ س َ م َ دَ ] (اِخ ) نام ولایتی است از هندوستان که چوب عود از آنجا آرند. (برهان ). شهری است بزرگ بر کران دریا، و پادشاهی دهم است . (حدود العالم ). شهری است از خزران بر کران دریا جایی بانعمت و بازارها و بازرگانان . (حدود العالم ). مردان را سپا...
-
سمندر
دیکشنری عربی به فارسی
سمندر , يکجور سوسمار يا مارمولک
-
سمندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] samandar ۱. (زیستشناسی) جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی میکند و در مکانهای تاریک و مرطوب به سر میبرد.۲. [قدیمی] جانوری افسانهای که درون آتش زندگی می کند: ◻︎ به دریا نخواهد شدن بط غری...
-
سمندر
دیکشنری فارسی به عربی
سمندر
-
واژههای مشابه
-
مهاباد سمندر
لغتنامه دهخدا
مهاباد سمندر. [ م َ دِ س َ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش خواف شهرستان تربت حیدریه با 327 تن سکنه . محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
آتش و سمندر
فرهنگ گنجواژه
همجنس.
-
جستوجو در متن
-
اسمندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'asmandar = سمندر
-
sambars
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سمندر
-
سمندور
فرهنگ فارسی عمید
[مٲخوذ از یونانی] ‹سمندول› samandur = سمندر