کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمند
/samand/
معنی
اسب زرده؛ اسب زردرنگ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسب، اسب زردرنگ، باره، فرس
دیکشنری
horse
-
جستوجوی دقیق
-
سمند
واژگان مترادف و متضاد
اسب، اسب زردرنگ، باره، فرس
-
سمند
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ) (اِ.) اسبی که رنگش مایل به زردی باشد.
-
سمند
لغتنامه دهخدا
سمند.[ س َ م َ ] (اِ) رنگی باشد بزردی مائل مر اسب را. (برهان ) (آنندراج ). رنگی است مر اسب و اشتر را. (جهانگیری ). اسب زرده . (فرهنگ اسدی ) (السامی ) : بدان زمان که بر ابطال تیره گون گرددهمه کمیت نماید ز خون سیاه سمند. منجیک .به پیش اندر آید گرفته کم...
-
سمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] samand اسب زرده؛ اسب زردرنگ.
-
واژههای مشابه
-
علی سمند
لغتنامه دهخدا
علی سمند. [ ع َ ی ِ س َ م َ ] (اِخ ) ابن خواجه عبدالصمد گیلانی . مشهور به سمند. وی برادر حسین خان کلانتر اردو بود و در قرن 11 هَ . ق . میزیست . او را برخی اشعار است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 470 از تذکره ٔ نصرآبادی فصل 5 ص 137).
-
جستوجو در متن
-
فرس
واژگان مترادف و متضاد
ادهم، اسب، باره، توسن، سمند
-
بارگی
واژگان مترادف و متضاد
اسب، باره، توسن، سمند، خرس
-
علی گیلانی
لغتنامه دهخدا
علی گیلانی . [ ع َ ی ِ گی ] (اِخ ) ابن عبدالصمد گیلانی . مشهور به سمند. رجوع به علی سمند شود.
-
اسب
واژگان مترادف و متضاد
ادهم، ارغون، باره، توسن، دابه، سمند، فرس، مرکب
-
توسن
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسب، باره، سمند، فرس ۲. رامناشدنی، سرکش، وحشی
-
dun
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دون، سمند، اسب کهر، رنگ قهوهای کمرنگ، ازار دادن، خاکی
-
duns
دیکشنری انگلیسی به فارسی
duns، سمند، اسب کهر، رنگ قهوهای کمرنگ، ازار دادن
-
بادپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بادپای› [مجاز] bādpā تندرو؛ تیزرفتار؛ تیزتک. Δ بیشتر دربارۀ اسب گفته میشود: ◻︎ سمند بادپای از تگ فروماند / شتربان همچنان آهسته میراند (سعدی: ۱۷۶).