کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمر گردیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمر گردیدن
لغتنامه دهخدا
سمر گردیدن . [ س َ م َ گ َدَ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : چرا نامدم با تو اندر سفرکه گشتی بگردان گیتی سمر.فردوسی .بشیر اندر آغاری این چرم خرکه این چرم گردد به گیتی سمر. فردوسی .جهد کن تا چون سخن کردی قوی باشد سخن جهد کن تا چون سمر گردی نکو ب...
-
واژههای مشابه
-
RCS
سَمَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← سطحِمقطع راداری
-
سمر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشهورشدن، معروف شدن ۲. زبانزد شدن ۳. شایعگشتن
-
RCS reduction
کاهش سَمَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← کاهش سطحِمقطع راداری
-
سمر شدن
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مشهور شدن .
-
سمر آمدن
لغتنامه دهخدا
سمر آمدن . [ س َ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن : چادر به سر آمد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه به نظم و سمر آمد.سوزنی .
-
سمر شدن
لغتنامه دهخدا
سمر شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . معروف شدن . داستان گشتن : ای حسن تو سمر بجهان زود حال ماچون حال عشق وامق و عذرا سمر شود.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 175).از علم اگر شده ست علی در جهان علم وز عدل اگرشده ست عمر در جهان سمر. امیرمعز...
-
سمر گشتن
لغتنامه دهخدا
سمر گشتن . [ س َ م َ گ َت َ ] (مص مرکب ) افسانه شدن . مشهور شدن : مادرش گشته سمر همچو صبوره بجهان از طراز اندر تا شام و ختن تا حد چین . قریعالدهر.ز بیدادی سمر گشتست ضحاک که گویند او ببند است در دماوند. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 111).از بس سمر که گفته...
-
راز و سَمَر
فرهنگ گنجواژه
قصه پوشیده.
-
جستوجو در متن
-
ایضاح
لغتنامه دهخدا
ایضاح . (ع مص ) (از «وض ح ») پیدا گشتن . (منتهی الارب ). و روشن و آشکار گشتن و پیدا گشتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پیدا و آشکار کردن . (منتهی الارب ). هویدا گردیدن . (مؤید الفضلا) (تاج المصادر بیهقی ). آشکار کردن . (غیاث اللغات ) : ز پیش خو...
-
آوازه
لغتنامه دهخدا
آوازه . [ زَ / زِ ] (اِ) آوا. آواز. صوت : دل چو خم چند برآوازه نهی ناید آواز جز از خم ّ تهی . جامی .مشو غافل ز گردیدن که روزی در قدم باشدهمین آوازه می آید ز سنگ آسیا بیرون . صائب . || خبر. آگاهی . اطلاع : بدین آوازه هرجائی که شاهیست بغایت ناشکیب و بی...
-
بیرون شدن
لغتنامه دهخدا
بیرون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برون شدن . خارج گشتن . خارج گردیدن . خروج . برون رفتن : اندر آمد مرد با زن چرب چرب گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب . رودکی .ای شعیب با اهل حق از میان ایشان بیرون شو. (قصص الانبیاء ص 95). فرمان خدا چنین است که از زمی...
-
آواره
لغتنامه دهخدا
آواره . [ رَ / رِ ] (ص ) آوار. از وطن دورافتاده . سرگردان . دَربِدر. غریب : ایا گم شده بخت و بیچارگان همه زار و غم خوار و آوارگان . فردوسی .که آواره ٔ بدنشان رستم است که از روز شادیش بهره کم است ... فردوسی .بدو گفت کز خانه آواره ام از ایران یکی مرد ب...