کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمر شدن
معنی
(سَ مَ. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مشهور شدن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. مشهورشدن، معروف شدن
۲. زبانزد شدن
۳. شایعگشتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مشهورشدن، معروف شدن ۲. زبانزد شدن ۳. شایعگشتن
-
سمر شدن
فرهنگ فارسی معین
(سَ مَ. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) مشهور شدن .
-
سمر شدن
لغتنامه دهخدا
سمر شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . معروف شدن . داستان گشتن : ای حسن تو سمر بجهان زود حال ماچون حال عشق وامق و عذرا سمر شود.مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 175).از علم اگر شده ست علی در جهان علم وز عدل اگرشده ست عمر در جهان سمر. امیرمعز...
-
واژههای مشابه
-
RCS
سَمَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← سطحِمقطع راداری
-
RCS reduction
کاهش سَمَر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← کاهش سطحِمقطع راداری
-
راز و سَمَر
فرهنگ گنجواژه
قصه پوشیده.
-
جستوجو در متن
-
خواب آوردن
لغتنامه دهخدا
خواب آوردن . [ خوا / خا وَ دَ ] (مص مرکب ) ارقاد. (یادداشت بخط مؤلف ). موجب خواب شدن . بخواب بردن : سایه خواب آرد تو را همچون سمرچون برآید شمس انشق القمر.مولوی .
-
نام گرفتن
لغتنامه دهخدا
نام گرفتن .[ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) شهرت یافتن . مشهور و معروف شدن . شهره گشتن . نامی شدن : خدمت های پسندیده نمایند تا بدان زیاد نام گیرند. (تاریخ بیهقی ). امیر محمود... گفته بود که ... مرد به هنر نام گیرد. (تاریخ بیهقی ). کس به غلط نام نگیرد. (تاری...
-
بیرون شدن
لغتنامه دهخدا
بیرون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برون شدن . خارج گشتن . خارج گردیدن . خروج . برون رفتن : اندر آمد مرد با زن چرب چرب گنده پیر از خانه بیرون شد به ترب . رودکی .ای شعیب با اهل حق از میان ایشان بیرون شو. (قصص الانبیاء ص 95). فرمان خدا چنین است که از زمی...
-
نفاض
لغتنامه دهخدا
نفاض . [ ن ُ ] (ع اِ) آنچه به افشاندن ریخته شود از برگ و میوه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه به افشاندن فروریزد. برگی که فروریزد و بیشتر در مورد برگ سمر استعمال شود بدان صورت که زیر آن بساطی بگسترانند سپس آن را بتکانند تا فروریزد. (از متن ...
-
ایضاح
لغتنامه دهخدا
ایضاح . (ع مص ) (از «وض ح ») پیدا گشتن . (منتهی الارب ). و روشن و آشکار گشتن و پیدا گشتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پیدا و آشکار کردن . (منتهی الارب ). هویدا گردیدن . (مؤید الفضلا) (تاج المصادر بیهقی ). آشکار کردن . (غیاث اللغات ) : ز پیش خو...
-
نامی
لغتنامه دهخدا
نامی . (ص نسبی )(از: نام + ی ، نسبت ) پهلوی نامیک به معنی نامور. مشهور. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . صاحب نام نیک . مشهور. معروف . (آنندراج ) (انجمن آرا). کسی که نام نیک او مشهور شده باشد. (فرهنگ نظام ). مشهور. معروف . نامدار. (ناظم الاطباء). داستا...
-
قمر
لغتنامه دهخدا
قمر. [ ق َ م َ ] (ع اِ) ماه از شب سوم تا آخر ماه و آن را قمر نامند برای سفیدی آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ماهتاب . (مهذب الاسماء). ج ، اقمار. (اقرب الموارد). صبح الاعشی آرد: قمر یکی از سیارات هفتگانه از قُمَره که بمعنی سفیدی است گرفته شده و م...