کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمانه
/samāne/
معنی
= سقف
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بلدرچین، کرک
۲. آسمانه، سقف خانه
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمانه
فرهنگ نامها
(تلفظ: samāne) (مخفف آسمان) یعنی سقف خانه ؛ نام پرندهای کوچک که به آن در ترکی بلدرچین میگویند .
-
سمانه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلدرچین، کرک ۲. آسمانه، سقف خانه
-
سمانه
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ یا نِ) (اِ.) سقف خانه .
-
سمانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) بلدرچین .
-
سمانه
لغتنامه دهخدا
سمانه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) مخفف آسمانه ، یعنی سقف خانه . (برهان ) (از آنندراج ). آسمانه . سقف خانه . (ناظم الاطباء). || پرنده ای است کوچک و آنرابترکی بلدرچین و بلغت دیگر کَرَک خوانند و در عربی نیز همین معنی دارد. (برهان ). مرغ سمان که به عربی سلو...
-
سمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آسمانه] [قدیمی] samāne = سقف
-
سمانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: سُمانی] (زیستشناسی) [قدیمی] samāne = بلدرچین: ◻︎ چون مست بوَد ز بادۀ حق / شهباز شود کمینسمانه (مولوی۲: ۱۱۷۴).
-
سمانه
واژهنامه آزاد
اسمان
-
جستوجو در متن
-
سلوی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انگبین، عسل ۲. بلدرچین، تیهو، سمانه، کرک ۳. تسلیبخش
-
سماناة
لغتنامه دهخدا
سماناة. [ س ُ ] (ع اِ) واحد سمانی . یک بلدرچین .(ناظم الاطباء). رجوع به سمان ، سمانی و سمانة شود.
-
بیلدرچین
لغتنامه دهخدا
بیلدرچین . [ دَ ] (ترکی ، اِ) بلدرچین . فارسی آن کرک است و آن را سَلْوی ̍ نیز گویند. رجوع به کرک و سلوی و سمان و سمانة و سمانی شود.
-
بدبده
لغتنامه دهخدا
بدبده . [ ب َ ب َ دَ / دِ ] (اِ) بلدرچین . کرک . سَلْوی ̍. سمانی . سمانه . ورتیج . بودنه . سماری . قتیل الرعد. (یادداشت مؤلف ). || (اِ صوت ) حکایت صوت بلدرچین . بانگ بودنه . اسم صوت بلدرچین . نام آواز بودنه . (یادداشت مؤلف ).
-
بلدرچین
لغتنامه دهخدا
بلدرچین . [ ب َ دَ / ب ِ دِ ] (ترکی ، اِ) پرنده ایست وحشی و حلال گوشت . اغبس . بدبده . بودنه . سلوی . سمانات . سمانه . سمانی . قتیل الرعد. کرک . ورتاج . ورتیج . ولج . ولچ . و رجوع به کَرک در ردیف خود شود.
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [ س َ ] (اِ) مخفف آسمان . (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || نام روز بیست و هفتم بود از هر ماه شمسی . (برهان ) (غیاث ) (جهانگیری ) (آنندراج ). || مرغ سلوی و آنرا کرک نیزگویند. (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : باران و برف بارد بر ما کنو...