کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماقیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سماقیل
لغتنامه دهخدا
سماقیل . [ س َ ] (اِ) سماق را گویند و آن چیزی است که در آشها و طعام کنند. (برهان ). تخم و سماق . (ناظم الاطباء). سماق الدباغین . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
جستوجو در متن
-
آسرون
لغتنامه دهخدا
آسرون . (اِ) (کلمه ٔ یونانی . مخزن الادویه ) سماق . تتری . تِم تِم . تُتُم . سُماک . سماقیل . و آن نیم درختی است با دانه ها چون عدس بخوشه و بر آن دانه ها گَردی تُرش که در طعام کنند.
-
سماق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سمّاق، معرب، مٲخوذ از فارسی: سماک] (زیستشناسی) somāq درختی با برگهای مرکب، گلهای سفید خوشهای، میوۀ کوچک سرخرنگ و ترشمزه که در جاهای سرد میروید و بلندیش تا پنج متر میرسد؛ تتم؛ تتری؛ تتریک؛ ترشابه؛ ترشاوه؛ تمتم؛ سماقیل.〈 سماق ...