کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سماعی
/samā'i/
معنی
کلماتی که از فصحا شنیده شده و در نظم و نثر استعمال کردهاند و دیگران هم استعمال میکنند و موقوف بر قاعده نیست و بر آنها قیاس نمیتوان کرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
موقوف به شنیدن، بیقاعده، غیرقیاسی، قاعدهناپذیر ≠ قیاسی، قاعدهمند، باقاعده
دیکشنری
auricular
-
جستوجوی دقیق
-
سماعی
واژگان مترادف و متضاد
موقوف به شنیدن، بیقاعده، غیرقیاسی، قاعدهناپذیر ≠ قیاسی، قاعدهمند، باقاعده
-
سماعی
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - هرآن چه شنیده شده باشد. 2 - بنا شده بر عادت . 3 - آن چه که مبنی بر قاعده نیست .
-
سماعی
لغتنامه دهخدا
سماعی . [ س َ ] (ع ص نسبی ) هر آنچه شنیده شده باشد. || حکایتی و نقلی . (ناظم الاطباء). || بنا شده بر عادت : نشستم بر آن بی سراک سماعی فروهشته دو لب ، چو لفج زبانی . منوچهری .|| (اصطلاح نحو) بیقاعده و مطلق و مستعمل . (ناظم الاطباء). آن چیزی که در آن ق...
-
سماعی
لغتنامه دهخدا
سماعی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به سماع که به معنی رقص و ترانه و سرود باشد. || هر آنچه شنیده شده باشد. (ناظم الاطباء).
-
سماعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سماع) [عربی: سماعیّ، مقابلِ قیاسی] (ادبی) samā'i کلماتی که از فصحا شنیده شده و در نظم و نثر استعمال کردهاند و دیگران هم استعمال میکنند و موقوف بر قاعده نیست و بر آنها قیاس نمیتوان کرد.
-
واژههای مشابه
-
عامل سماعی
لغتنامه دهخدا
عامل سماعی . [ م ِ ل ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کلماتی که در زبان عربی موجب تغییر اعراب آخر کلمات دیگر شوند عامل گویند و بر دو قسمند سماعی و قیاسی . سماعی عواملی هستند که مضبوط و از عرب شنیده شده ، و قیاسی عواملی میباشند که مطابق قواعدی خاص در م...
-
واژههای همآوا
-
سمائی
لغتنامه دهخدا
سمائی . [ س َ ] (اِخ ) محمودبن علی سمایی مروزی [ از ملازمان دربار سلطان سنجر] که سمای فضل در جبین او مبین بود و سخن او عظیم محکم و متین . آسمان نژه را نثار نشر او میکرد و سلک منظوم ثریا را از رشک نظم او از هم میگشاد و غزلهای آبدار او تاب در دل عشاق م...
-
سمائی
لغتنامه دهخدا
سمائی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سماء. آسمانی : آنچه با من میکند اندر زمان آفت دور سمائی میکند. سعدی . || خدایی . آسمانی : این مملکت خسرو تأیید سمائی است باطل نشود هرگز تأیید سمائی .منوچهری .
-
جستوجو در متن
-
sonic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صوتی، سماعی، شنودی، وابسته بسرعت صوت، در میدان شنوایی
-
عامل قیاسی
لغتنامه دهخدا
عامل قیاسی . [ م ِ ل ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به عامل سماعی شود.
-
التقاح
لغتنامه دهخدا
التقاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) لقاح پذیرفتن و آن قیاسی است نه سماعی . (اقرب الموارد). بار گرفتن . بارور شدن . آبستن شدن .
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نهاس عبدی . عیدان وی را یاد کرده اما سماعی ندارد. رجوع به الاصابه ج 1 ص 165 شود.