کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سماخ
/somāx/
معنی
= صماخ
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سماخ
لغتنامه دهخدا
سماخ . [ س ِ ] (ع اِ) سوراخ گوش . (از غیاث ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به صماخ شود. || مسخرگی . (لغت نامه فرس اسدی ).
-
سماخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) somāx = صماخ
-
واژههای مشابه
-
سماخ پالان
واژهنامه آزاد
آبکش یا ظرفی که بتوان مخلوط مایع و جامدی را از یکدیگر جدا کرد این واژه که فارسی اصیل می باشد بیشتر در محدوده طالقان ،الموت واطراف استفاده شده ودرسایر نقاط ایران که هنوز به زبان اصیل صحبت می کنند رایج است.
-
سماخ پالون
واژهنامه آزاد
آبکش
-
واژههای همآوا
-
صماخ
واژگان مترادف و متضاد
پردهگوش، سوراخگوش
-
صماخ
لغتنامه دهخدا
صماخ . [ ] (اِخ ) آبی است بر یک منزلی واسط آنرا که قصد مکه دارد. ابوعبداﷲ سکونی آرد: صماخ از آبها است که بین دو جبل طی و جبالی که بین آن و تیماء است قرار دارد. یاقوت گوید: ندانم آن صماخ همین است یا خطائی در روایت رخ داده . (معجم البلدان ).
-
صماخ
لغتنامه دهخدا
صماخ . [ ص ِ ] (اِخ ) حفصی آرد: ازنواحی یمامة یا نجد است و آن کوهی است و به قرب آن دهی است که آنرا خلیف صماخ گویند. (معجم البلدان ).
-
صماخ
لغتنامه دهخدا
صماخ . [ ص ِ] (ع اِ) سوراخ گوش . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). سوراخ باطنی گوش . || گوش . || آب کم . (منتهی الارب ). || سوراخ دیده . (بحر الجواهر) (از آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
صماخ
لغتنامه دهخدا
صماخ . [ ص ُ ] (ع اِ) شاید که مشتق از دردی بود در صماخ و آن شکافتن گوش است چه این کلمه بر وزن ادواء (بیماریها)است ، چون : سُعال و زُکام و حُلاق . (معجم البلدان ).
-
صماخ
فرهنگ فارسی معین
(ص ) [ ع . ] (اِ.) پردة گوش ، سوراخ گوش .
-
صماخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صِماخ] (زیستشناسی) [قدیمی] somāx داخل گوش؛ سوراخ گوش.
-
جستوجو در متن
-
ص
لغتنامه دهخدا
ص . (حرف ) حرف چهاردهم از حروف هجاء عرب و هفدهم از الفباء فارسی و هیجدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به نود دارند. || این حرف در لغت فرس نیامده لیکن گاهی برای رفع اشتباه با کلمات مشابه «س » را «ص » نویسند و «س » خوانند: صد «سد»، شصت «شست ». |...