کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سماحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سماحت
/samāhat/
معنی
جوانمرد شدن؛ اهل جود و بخشش شدن؛ جوانمردی؛ بخشش.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بخشش، بخشندگی، بلندهمتی
۲. جوانمردی
۳. نیکوئی
۴. تساهل، اغماض، گذشت، ملایمت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سماحت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخشش، بخشندگی، بلندهمتی ۲. جوانمردی ۳. نیکوئی ۴. تساهل، اغماض، گذشت، ملایمت
-
سماحت
فرهنگ فارسی معین
(سَ حَ) [ ع . سماحة ] 1 - (مص ل .) جوانمرد گردیدن . 2 - (اِمص .) جوانمردی .
-
سماحت
لغتنامه دهخدا
سماحت . [ س َ ح َ ] (ع اِمص ) جوانمردی . (غیاث ). جوانمردی . مروت . (ناظم الاطباء). بذل کردن بعضی از چیزها است بطیب قلب که بذل آن بر او واجب نباشد. (نفایس الفنون ) : و در آن مجلس قصه ٔ سماحت و سخاوت برامکه رحمهم اﷲ میخواندند. (تاریخ بیهقی ص 16).سماحت...
-
سماحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سماحة] [قدیمی] samāhat جوانمرد شدن؛ اهل جود و بخشش شدن؛ جوانمردی؛ بخشش.
-
واژههای مشابه
-
سماحت پسند
لغتنامه دهخدا
سماحت پسند. [ س َ ح َ پ َ س َ ] (نف مرکب ) کسی که از سماحت و جوانمردی مسرور میگردد. (ناظم الاطباء).
-
سماحت پیشه
لغتنامه دهخدا
سماحت پیشه . [ س َ ح َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) جوانمرد. سخی . || نیک نهاد. || متواضع. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
سماحة
لغتنامه دهخدا
سماحة. [ س َ ح َ ] (ع مص ) سخاوت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بخشایش آنچه غیرواجب است از راه نکوکاری . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (از تعریفات جرجانی ). || نازیبا شدن . (المصادر زوزنی ). || جوانمرد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به سماحت شود.
-
جستوجو در متن
-
لوطیگری
واژگان مترادف و متضاد
جوانمردی، سخاوت، سماحت، فتوت، گذشت
-
سمناک
لغتنامه دهخدا
سمناک . [ س َ ] (اِ) سماحت و آن بذل کردن بضرورت باشد، یعنی برو واجب شود بسببی از اسباب . (برهان ) (آنندراج ). سماحت و بذل بضرورت و لزوم . (ناظم الاطباء).
-
گذشت
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغماض، بخشایش، بخشودن، چشمپوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطیگری ۲. سپری، گذر
-
بخشایش
واژگان مترادف و متضاد
۱. اغماض، چشمپوشی، سماحت، گذشت، عفو ۲. آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت ≠ انتقام
-
سموحة
لغتنامه دهخدا
سموحة. [ س ُ ح َ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . (آنندراج ). رجوع به سماحت و سماحة شود.