کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سمعة
لغتنامه دهخدا
سمعة. [ س ِ ع َ ] (ع اِ) هیئت و طریقه ٔ شنیدن . (ناظم الاطباء). || مؤنث سمع که ماده ٔ بچه ٔ گرگ از کفتار باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سمعة
لغتنامه دهخدا
سمعة. [ س ُ ع َ ] (ع مص ) شنوانیدن عمل خیر خود را بمردم ، چنانکه ریا نمودن افعال حسنه تا مرا نیک پندارند. (آنندراج ) (غیاث ) : و دیگر آنکه ارادت ثواب و عقاب آن جهان و ریا و سمعة این جهان از معاملت منقطع باشد. (کشف المحجوب هجویری ص 127). محتسب عارف عل...
-
سماط
لغتنامه دهخدا
سماط. [ س ِ ] (ع اِ) رسته . صف . (از آنندراج )(منتهی الارب ). صف . دسته . قطار. (غیاث ) : سرو سماطی کشید بر دو لب جوبیارچون دو رده چتر سبز در صف کارزار. منوچهری .و خیلتاشان و نقیبان بر سماطین دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273).پس و پشت هر دو سماط هفتصد...
-
سماط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُمُط] [قدیمی] semāt ۱. آنچه بر زمین بگسترانند و بر روی آن طعام بگذارند؛ بساط؛ سفره؛ خوان.۲. صف؛ رده؛ رسته.
-
سَمِعَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
شنيد (مؤنث)
-
جستوجو در متن
-
شبور
لغتنامه دهخدا
شبور. [ ش َب ْ بو] (اِ) نام دیگر دعای سمات است . (یادداشت مؤلف ).
-
سمه
لغتنامه دهخدا
سمه . [ س ِ م َ ] (ع مص ) داغ کردن و نشان کردن . ج ، سمات . (برهان ). داغ کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نشان کردن و داغ نمودن . (منتهی الارب ).
-
استنواق
لغتنامه دهخدا
استنواق . [ اِ ت ِن ْ ] (ع مص ) ناقه گردیدن شتر نر. شتر ماده شدن . ناقه گردیدن جَمَل . ناقه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).- امثال : استنوق الجمل ؛در حق شخصی گویند که سخن خود را در سخن دیگری درآمیزد. اصله ان المسیب بن علس انشد بین یدی عمروبن ه...
-
ابونصر
لغتنامه دهخدا
ابونصر. [ اَ ن َ ] (اِخ ) ابن ابی زید. خوندمیر در دستورالوزراء آرد: ابونصربن ابی زید مدتی مدید ایام سلطنت سامانیه صاحب دیوان انشاء و رسالت بود و چون امیر ناصرالدین سبکتکین عبداﷲ عزیز را محبوس گردانید وزارت امیر نوح را به ابونصر تفویض نمود. او بصفات ح...
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) حسام الدولةبن حسن هفتمین از اسپهبدان طبقه ٔ دوم آل باوند (466 - 606 هَ . ق .) متوفی به سال 602 هَ . ق . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 26، 39، 52، 53، 84، 90، 131، 132، 135،136، 148، 155، 159). مؤلف مجمل التوار...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قابض (خواجه درویش ...). خوندمیر در دستورالوزراء ص 453 آرد که :در مبادی حال در سلک ارذال عمال منتظم بود و اکثر اوقات بصاحب جمعی و قابضی قیام مینمود و بعد از آن ترقی کرده ، امیر تومان دارالسلطنه ٔ هراة شد و چند گاهی در آن منصب ا...
-
زمین
لغتنامه دهخدا
زمین . [ زَ ] (اِخ ) سیاره ای که ما در آن منزل داریم واز آن نشو و نما می کنیم ... در مدت 24 ساعت یکدفعه بر دور خود می گردد و در مدت 365 روز و شش ساعت و چند دقیقه بر دور شمس گردش می کند و بی نهایت کوچکتر است از شمس . و تقسیم می کنند سطح زمین را بواسطه...
-
کاظم
لغتنامه دهخدا
کاظم . [ ظِ ] (اِخ ) (موسی بن جعفر...) در حبیب السیر آمده است : ولادت شریف امام هفتم درابوا که منزلی است در میان مکه و مدینه فی صفر سنه ٔثمان و عشرین و مائه اتفاق افتاد و قیل فی سنة تسع و عشرین ، و مادر آن جناب ام ولد بود مسماة بحمیده ٔ بربریه و اسم ...
-
لغت
لغتنامه دهخدا
لغت . [ ل ُ غ َ ] (ع اِ) (از یونانی لگس ) لغة. آوازها که مردمان برای نمودن اغراض از مخرجهای دهان و حلق برآرند. اصواتی که هر قوم بدان از اغراض خویش تعبیر کند. (ابن جنی ). هر لفظی که برای معنائی نهاده است . (ابن حاجب ). کلام . نطق . کل لفظ وُضع لمعنی ....