کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلیم دل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شاه سلیم
لغتنامه دهخدا
شاه سلیم . [س َ ] (اِخ ) دهی از بخش زابلی شهرستان سراوان . دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
قلعه سلیم
لغتنامه دهخدا
قلعه سلیم .[ ق َ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهر کرد، واقع در 28هزارگزی باختر بروجن و 3هزارگزی راه بروجن به شلمراز. موقع جغرافیائی آن دامنه کوه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 229 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ،...
-
اصفر سلیم
لغتنامه دهخدا
اصفر سلیم . [ اَ ف َ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام معجونی است که بواسطه ٔ داشتن زعفران بدان اصفر گویند. و مارگزیده را نافع بود. معجونی است ، سلیم آنرا بساخت و چون زعفران دارد آنرا اصفر خواندند. (از بحر الجواهر).
-
ام سلیم
لغتنامه دهخدا
ام سلیم . [ اُم ْ م ِ س َ ] (اِخ ) کنیه ٔ چند تن از زنان صحابی بوده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 242 شود.
-
ام سلیم
لغتنامه دهخدا
ام سلیم . [ اُم ْ م ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) سهله یا رمیله مکنی به ام سلیم . دختر ملحان بن خالد انصاری مادر انس بن مالک از صحابیات و زنی دینداربود. اسحاق بن عبداﷲبن ابی طلحه گفته است جد من ابوطلحه که مشرک بود از ام سلیم خواستگاری کرد و او خودداری نمود و گف...
-
حره ٔ سلیم
لغتنامه دهخدا
حره ٔ سلیم . [ ح َرْ رَ ی ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) موضعی بدو جانب اعلای نجد. (معجم البلدان ). و آنرا ام صبار نیز نامند. و در این جا حجرالرشح (ن ل : حجرالدهنج ) یافت شود و آن سنگی است که خوی گونه ای از وی تراود. رجوع به حره ٔ بنی سلیم شود.
-
غير سليم
دیکشنری عربی به فارسی
ناشايسته , ناباب , نامناسب , نامناسب کردن
-
سلیم القلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] salimolqalb پاکدل؛ روشنضمیر.
-
سلیم النفس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] salimonnafs نیکسرشت؛ نیکنفس؛ پاکنهاد.
-
سلیم برام
واژهنامه آزاد
سَلیم بَهرام رستایی مابین شهر هولار و روستای سنگ بن ساری
-
سلیم گرای اول
لغتنامه دهخدا
سلیم گرای اول . [ س َ گ َ ی ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) بیست و هشتمین و سی و یکمین و سی چهارمین و سی و ششمین از خانان قرم و هر یک از 1081 - 1088 و از 1095 - 1102 و از 1103 - 1109 و از 1114 - 1117 حکومت کردند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
غزوه ٔ بنی سلیم
لغتنامه دهخدا
غزوه ٔ بنی سلیم . [ غ َزْ وَ ی ِ ب َ س ُ ل َ ] (اِخ ) رجوع به بنی سلیم شود.
-
Dromas ardeola
سلیمخرچنگخوار حواصیلی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ سلیمخرچنگخواریان و راستۀ سلیمسانان با پاهای بلند آبی- خاکستری و پرهای زینتی سیاه و سفید و منقار سنگین و بزرگ و قوی و خنجرشکل
-
Dromadidae
سلیمخرچنگخواریان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] تیرهای از راستۀ سلیمسانان با جثۀ متوسط و منقار بزرگ و خنجرشکل
-
حجر بنی سلیم
لغتنامه دهخدا
حجر بنی سلیم . [ ح َ رِ ب َ س َ ] (اِخ ) قریه ای است طائفه ٔ بنی سلیم را. (معجم البلدان ).