کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلیمسانان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
Charadriiformes
سلیمسانان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] پرندگانی با پراکندگی جهانی که ازنظر بسیاری صفات، مانند طول پاها و شکل و طرح منقار و نوع زیستگاه، با هم تفاوت دارند
-
واژههای مشابه
-
سلیم
فرهنگ نامها
(تلفظ: salim) (عربی) دارای قدرت تشخیص و داوری درست، سالم و بیعیب؛ (در قدیم) آرام و مطیع، ساده دل و خوشباور ؛ (در حالت قیدی) در حال سلامت و به دور از هر گزند و آسیب .
-
سلیم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان ۲. حلیم، روشنضمیر، صلحجو ۳. بیعیب، تندرست، سالم ≠ سقیم، معیوب ۴. خوشباور ۵. موافق، ملایم، سلیمالنفس ۶. مارگزیده، ۷. محتضر، مشرفبه موت ۸. بیآزار
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) ابوالقاسم بن ایوب بن سلیم رازی . ادیب و فقیه شافعی شاگرد ابوحامد اسفراینی بود. او بشهر صور از بلاد شام اقامت گزید و در بازگشت از زیارت خانه ٔ خدا به سال 447 هَ . ق . بدریای قلزم غرقه شد. او راست : اشاره ، غریب الحدیث ، التقریب و...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. داری 125 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ مهاباد. محصول آنجا غلات ، چغندر، توتون ،حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری . صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) نام سه تن از سلاطین عثمانی :1 - سلیم اول ابن بایزید دوم (جلوس 918 هَ . ق . فوت 926 هَ . ق .). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را «یاووز» (برنده ٔ قاطع) و اروپائیان وی را درنده لقب داده اند. وی ظرف هشت سال سلطنت ، شاه اسم...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س َ ] (ع ص ) درست و صاحب سلامت . (غیاث ). بی عیب و درست . (مهذب الاسماء). درست و بی گزند از آفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی گزند وبی عیب و تندرست و سالم . (ناظم الاطباء) : می لعل گون خوشتراست ای سلیم ز خونابه ٔ اندرون یتیم . فردوسی .گفتم...
-
سلیم
لغتنامه دهخدا
سلیم . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن قیس هلالی . از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام . حجاج چون بقتل او مصمم شد، سلیم بگریخت و به ابان بن ابی عیاش پناه برد و او سلیم را پناه داده و گاه مرگ به ابان گفت : ترا برمن حقی است و اینک مرگ من فرارسیده است و کتاب ...
-
سلیم
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) سالم ، بی عیب . ؛~النفس نیک سرشت ، پاک نهاد (فره ).
-
سليم
دیکشنری عربی به فارسی
دست نخورده , بي عيب , سالم , کامل , صدمه نديده
-
سلیم
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی، جمع: سُلَماء] salim ۱. سالم؛ درست؛ بیعیب: عقل سلیم، ◻︎ چو دزدان به هم باک دارند و بیم / رود در میان کاروانی سلیم (سعدی۱: ۴۵).۲. (صفت) [قدیمی] بیآزار؛ آرام و مطیع: ◻︎ در برابر چو گوسفند سلیم / در قفا همچو گرگ مردمخوار (سعدی: ۸۷).۳. [قد...
-
سَلِيمٍ
فرهنگ واژگان قرآن
بدون مرض و آفت - سالم
-
سانان
فرهنگ نامها
(تلفظ: sānān) شاه بزرگ و مهتر ایل و قبیله .
-
کهریز سلیم
لغتنامه دهخدا
کهریز سلیم . [ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان سلگی است که در شهرستان نهاوند واقع است و 580 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).