کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلیل
/salil/
معنی
۱. فرزند ذکور؛ پسر.
۲. بچۀ شتر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شراب ناب، رحیق ≠ درد
۲. تاک، رز
۳. مغزحرام، نخاع
۴. فرزند، پسر، ابن
۵. بچه شتر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. شراب ناب، رحیق ≠ درد ۲. تاک، رز ۳. مغزحرام، نخاع ۴. فرزند، پسر، ابن ۵. بچه شتر
-
سلیل
لغتنامه دهخدا
سلیل . [ س َ ] (ع اِ) فرزند. بچه . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). بچه . (ناظم الاطباء). || شتربچه ٔ نوزاده . (آنندراج ) (منتهی الارب ). بچه ٔ ناقه در آن ساعت که بر زمین آید پیش از آنکه بدانند که نر است یا ماده و آنرا سلیل خوانندو خ...
-
سلیل
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (ص .) برکشیده (شمشیر و مانند آن ).
-
سلیل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (اِ.) 1 - بچه ، فرزند (آدمی و جانوران ). 2 - شراب خالص . 3 - کوهان شتر. 4 - محل روان شدن آب در وادی . 5 - درخت تاک . 6 - مغز حرام ، نخاع .
-
سلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] salil ۱. فرزند ذکور؛ پسر.۲. بچۀ شتر.
-
واژههای مشابه
-
سليل
دیکشنری عربی به فارسی
نسل , زاده (در جمع) اولا د , زادگان
-
واژههای همآوا
-
صلیل
لغتنامه دهخدا
صلیل . [ ص َ ] (ع مص ) فریاد کردن . || دراز شدن آواز لجام و اگر در صوت تو هم ترجیع باشد صَلْصَلَة گویند. رجوع به صلصلة شود. || شنیده شدن آواز بیض وقت کوفتن . (منتهی الارب ). والبیض فی هام الکماة صلیل . (اقرب الموارد). || بانگ کردن میخ در وقت فروبردن ...
-
ثلیل
لغتنامه دهخدا
ثلیل . [ ث َ ] (ع اِ)بز کوهی . || آواز آب یا آواز ریختن آب .
-
صلیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] salil ۱. بانگ کردن.۲. برآمدن صدا بر اثر کوبیدن یا بر هم زدن دو شیء فلزی.۳. (اسم) صدای به هم خوردن سلاح و اشیای آهنی؛ صدای بر هم خوردن شمشیرها.
-
جستوجو در متن
-
soleil
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلیل
-
زاده (در جمع) اولا د
دیکشنری فارسی به عربی
سليل
-
زادگان
دیکشنری فارسی به عربی
سليل