کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلک
/selk/
معنی
۱. رشتهای که چیزی به آن بکشند مثل رشتۀ مروارید؛ رشته؛ نخ؛ سیم.
۲. [مجاز] گروه؛ صنف.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. راه، طریق
۲. حلقه، زمره، گروه
۳. رشته، ریسمان، نخ
۴. رده، صف، قطار
۵. طریقه، روش، شیوه
۶. آبراهه، ناودان
دیکشنری
coterie, order, school
-
جستوجوی دقیق
-
سلک
واژگان مترادف و متضاد
۱. راه، طریق ۲. حلقه، زمره، گروه ۳. رشته، ریسمان، نخ ۴. رده، صف، قطار ۵. طریقه، روش، شیوه ۶. آبراهه، ناودان
-
سلک
لغتنامه دهخدا
سلک . [ س َ ] (ع مص ) پاسپر کردن جای را. (منتهی الارب ). || درآوردن دست خود را در جیب . (منتهی الارب ). || درآوردن چیزی در چیزی . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
سلک
لغتنامه دهخدا
سلک . [ س ِ ] (ع اِ) ج ِ سِلکَة، رشته و رشته ای که بدان دوزند. (منتهی الارب ). رشته را گویند عموماً و به معنی رشته ٔ مروارید و رشته ٔ سوزن باشد خصوصاً. (برهان ). ریسمانی باشد که مروارید در آن کشیده باشند. (اوبهی ). رشته ٔمروارید. (دهار) (غیاث ) (السا...
-
سلک
لغتنامه دهخدا
سلک . [ س ِ / س َ / س ُ ] (اِ) ناودان . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ). ناودان و ناو مجرای کوچک آب . (ناظم الاطباء). || جویی که دارای آن مقدار آب باشد که آسیاب را بچرخاند. (ناظم الاطباء).
-
سلک
لغتنامه دهخدا
سلک . [ س ِ ل َ ] (اِ) حبوبات از قبیل : عدس و نخود و ماش و لوبیا و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
سلک
لغتنامه دهخدا
سلک . [ س ُ ل َ ] (ع اِ) کبک بچه خواه کبک دری باشد و خواه غیر آن . (برهان ). کبک بچه . (دهار)(جهانگیری ). کبک بچه یا بچه ٔ سنگخوار. (آنندراج ).
-
سلک
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (مص م .)1 - در کشیدن چیزی در چیزی . 2 - ملازم شدن با چیزی .
-
سلک
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) 1 - نخ ، رشته ای که چیزی را بدان بکشند. 2 - صف ، رده .
-
سلک
فرهنگ فارسی معین
(س یا سَ) (اِ.) آبراهه ، ناودان .
-
سلک
فرهنگ فارسی معین
(سُ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - کبک بچة نر. 2 - بچة سنگ خوار.
-
سلک
دیکشنری عربی به فارسی
کابل , طناب سيمي , سيم , مفتول , سيم تلگراف , سيم کشي کردن , مخابره کردن
-
سلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُلُوک و اَسلاک] [قدیمی] selk ۱. رشتهای که چیزی به آن بکشند مثل رشتۀ مروارید؛ رشته؛ نخ؛ سیم.۲. [مجاز] گروه؛ صنف.
-
سلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] selk ناودان؛ آبراهه.
-
واژههای مشابه
-
سَلَکَ
فرهنگ واژگان قرآن
برد - نفوذ داد - وارد کرد(از کلمه سلوک به معناي نفوذ کردن ، و نفوذ دادن است )