کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلوه
لغتنامه دهخدا
سلوه . [ س َ وَ / س ُ وَ ](ع اِمص ) خرسندی و بی غمی . اسم است تسلی را. (منتهی الارب ). خرسندی . شادی . بی غمی . اسم است مر تسلی را. (ناظم الاطباء). || فراخی زندگانی . سُنوَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به این کلمه شود.
-
واژههای همآوا
-
صلوح
لغتنامه دهخدا
صلوح . [ ص ُ ] (ع مص ) نیک گردیدن . (منتهی الارب ). نیک شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (دهار) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) مصلحت . || نیکی . (منتهی الارب ).
-
صَلُّوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
اورا داخل کنید - اورا در مسیر جهنم قرار دهید(اصل کلمه صلو به معناي پيروي است ، و صالي جحيم به معناي دنبالهرو جهنم است ، به طوري که هر جا راه جهنم را سراغ داشته باشد به آنجا برود و عمل دوزخيان را مرتکب شود)
-
جستوجو در متن
-
سلوت
فرهنگ فارسی معین
(سَ وَ) [ ع . سلوة ] (اِمص .) 1 - شادی ، خوشی . 2 - آرامش خاطر.
-
تسلیة
لغتنامه دهخدا
تسلیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) از: («س ل و») اندوه ببردن و سلوت فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ). سلوة دادن و سلوة فرمودن . (زوزنی ). خرسندی و بی پژمانی دادن . (منتهی الارب ). چون واوی باشد خرسندی و بی پژمانی دادن . (ناظم الاطباء). دور کردن اندوه از کسی . (...
-
سلوت
لغتنامه دهخدا
سلوت . [ س َل ْ وَ ] (ع اِمص ) بیغمی . (غیاث ) (دهار) (آنندراج ). خرسندی . (دهار) (مهذب الاسماء). سلوة اسم است از تسلی . (منتهی الارب ) : نه ز دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت . خاقانی .بخوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجاکه اشکم چو...
-
عبدالقادر
لغتنامه دهخدا
عبدالقادر. [ ع َ دُل ْ دِ ] (اِخ )ابن عبدالکریم الوردیغی المغربی . فقیهی مالکی و نحوی فاضل بود. از تألیفات اوست : سعدالشموس و الاقمار و زبد شریعة النبی المختار که در فقه و مذاهب اربعه است . بغیة المشتاق لاصول الدیانة و الاذواق . سلوة الاخوان فی الرد...
-
علی قصارة
لغتنامه دهخدا
علی قصارة. [ ع ی ِ ق َص ْ صا رَ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره ٔ حمیری . وی عالم در تاریخ و نحو و صرف و حساب و عروض و لغت و منطق بود. و در13 رجب سال 1259 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- تحقیق الخبر عمن مات من علماء القرن الثالث عشر. 2- حاشیه بر شرح ب...
-
اتراک
لغتنامه دهخدا
اتراک . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تُرک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). ج ِ ترکی . تُرک . ترکان : شیاطین اتراک از شیشه ٔ ضبط بیرون افتادند و اتراک را از تازیکان جدا کردند. (جهانگشای جوینی ).بأبی الذی لاتستطیع لعجبه ردّالسلام و ان شککت فعج به ظبی من الأ...
-
کتانی
لغتنامه دهخدا
کتانی . [ ک َ ] (اِخ ) محمدبن جعفر و او پسر جفعر الادریسی الکتانی متوفی بسال 45 هَ . ق . است . از اوست : 1 - الازهار العاطرة الانفاس بذکر بعض محاسن قطب المغرب و تاج مدینه فاس . 2- بلوغ القصد والمرام ببیان ماتنفرمنه الملائکة الکرام . 3 - الرسالة المست...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ](اِخ ) ابن احمدبن مکی رازی ، ملقب به حسام الدین و مشهور به ابن مکی . فقیه و ساکن دمشق بود و به حلب نیز سفر کرد، و در سال 593 یا 598 هَ . ق . در دمشق درگذشت و در خارج باب فرادیس دفن شد. او راست : 1- خلاصة الدلائل فی تنقیح المسائل ، در فرو...
-
بی غمی
لغتنامه دهخدا
بی غمی . [ غ َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی غم . صفت بی غم . بی غم بودن . (آنندراج ). بی اندوهی . (از ناظم الاطباء). غصه نداشتن : کام دل بایدت چو گرگ بدربی غمی بایدت چو خر بستیز. مسعودسعد.در جام وصل باده ٔ اسباب خرمی اوقات عیش و لذت ایام بی غمی . ...
-
صدقة
لغتنامه دهخدا
صدقة. [ ص َ دَ ق َ ] (اِخ ) ابن منجابن صدقة السامری . وی طبیب بود و بخدمت الملک الاشرف موسی ایوبی پیوست و به سال 625 هَ . ق . به حران در خدمت او درگذشت . الملک الاشرف او را محترم وگرامی میداشت و بر وی اعتماد می کرد. صدقة را تصانیفی است ، از آنجمله اس...