کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلمي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جبار
لغتنامه دهخدا
جبار. [ ج َب ْ با ] (اِخ ) سُلمی یا سَلمی . رجوع به جباربن سلمی بن مالک شود و نیز رجوع به جباربن صخربن امیه شود.
-
ابوالحصین
لغتنامه دهخدا
ابوالحصین . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) سلمی . رجوع به ابوالحسین سلمی شود.
-
ابوفوره
لغتنامه دهخدا
ابوفوره . [ اَ ف َ رَ ] (اِخ ) جُدیر سُلَمی . رجوع به جُدَیر سُلَمی شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ سلمی . رجوع به حبیب بن ربیعة سلمی شود.
-
اجتماع آرام
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتِماعٌ سِلْمي
-
اجتماع مسالمت آمیز
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتِماعٌ سِلْمي
-
گردهمایی بدون خشونت
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتِماعٌ سِلْمي
-
نشست مسالمت آمیز
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتِماعٌ سِلْمي
-
تحصّن
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتِماعٌ سِلْمي
-
صلح جو
دیکشنری فارسی به عربی
باسيفيکي , سلمي
-
دنب روباهی
لغتنامه دهخدا
دنب روباهی . [ دُم ْ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سلمی تره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به سلمی تره شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حکم سلمی ، برادر معاویةبن حکم . رجوع به علی سلمی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن طاهربن جعفر سلمی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی سلمی (ابن طاهر...) شود.
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد سلمی . رجوع به عمر سلمی (ابن عبداﷲ...) شود.
-
عمران
لغتنامه دهخدا
عمران . [ ع ِ ] (اِخ ) ابن شاهین سلمی . حاکم امارت شاهینی در بطیحة. رجوع به عمران سلمی (ابن شاهین ...) شود.