کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلمي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
علی سلمی
لغتنامه دهخدا
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن مسلم بن محمدبن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی . مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلام و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی سهروردی شود.
-
علی سلمی
لغتنامه دهخدا
علی سلمی . [ ع َ ی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) وی پدر سدرة است و ابوعمر گوید که او از اهالی قباء می باشد و حدیثی از وی نقل کنند. (از الاصابه ٔ ابن حجر ج 4 قسم اول ).
-
علی سلمی
لغتنامه دهخدا
علی سلمی . [ ع َی ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن حکم سلمی . وی برادر معاویةبن حکم است . و معاویه گوید که روزی با پیغمبر (ص ) بوده ایم و در واقعه ای پای علی بدیوار خندق اصابت کرد و پیغمبر (ص ) بر آن دست مالید و بدین ترتیب هیچگونه آسیبی به او نرسید. (از الاصاب...
-
سلمی تره
لغتنامه دهخدا
سلمی تره . [ س َ ت َ رَ ] (اِ مرکب ) گیاهی است و چنان نماید که تاج خروس بری باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به سلمه تره شود.
-
علباء سلمی
لغتنامه دهخدا
علباء سلمی . [ ع ِ ءِ س َ ] (اِخ ) از صحابه است . (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 261).
-
صالح سلمی
لغتنامه دهخدا
صالح سلمی . [ ل ِ ح ِ س َ ] (اِخ ) محدث است . وی از ابوشعثاء روایت کند و مجهول الحال است . (لسان المیزان ج 3 ص 177).
-
غویةبن سلمی
لغتنامه دهخدا
غویةبن سلمی . [ غ ُ وَی ْی َ ت ُ ن ُ س ُ ] (اِخ ) ابن ربیعة. وی از بنی ثعلبةبن ذؤیب ، و شاعر دوره ٔ جاهلیت بود. رجوع به المعرب جوالیقی ص 293 حاشیه ٔ 8 شود.
-
ابوالاسد سلمی
لغتنامه دهخدا
ابوالاسد سلمی . [ اَ بُل ْ اَ س َ دِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به ابوالاشد سلمی شود.
-
ابوالاشد سلمی
لغتنامه دهخدا
ابوالاشد سلمی . [ اَ بُل ْ اَ ش َدْ دِ ؟ ] (اِخ ) محدث است . و بعضی نام او را ابوالاسد با سین مهمله گفته اند.
-
ابوالحسین سلمی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسین سلمی . [ اَ بُل ْ ح ُ س َ ن ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) صحابی است و اوزری از کانی بیرون کرد و به رسول صلوات اﷲعلیه هدیه برد و ظاهراً نام او ابوالحصین با صاد مهمله باشد.
-
حجاج سلمی
لغتنامه دهخدا
حجاج سلمی . [ ح َج ْ جا ج ِ ؟ ] (اِخ ) رجوع به حجاج بن علاطبن خالد شود.
-
حسین سلمی
لغتنامه دهخدا
حسین سلمی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) ابن علی بن عبداﷲبن محمد رهاوی سلمی منسوب به یکی از قراء دمشق . کتابی در قرائت داشت و در دمشق در رمضان 414 هَ . ق . / 1023 م .درگذشت . (معجم المؤلفین از ابن الجزری ج 1 ص 245).
-
حسین سلمی
لغتنامه دهخدا
حسین سلمی . [ ح ُ س َ ن ِ س َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حسین حرانی شود.
-
عمر سلمی
لغتنامه دهخدا
عمر سلمی . [ ع ُ م َ رِ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن محمد سلمی . وی شاعر و از قضات اندلس و عهده دار قضای شهرفاس بود، سپس قاضی تلمسان و بعد اشبیلیه و غیره گشت و بسال 603 هَ .ق . در اشبیلیه درگذشت . او را اشعاری نیکو است . (از اعلام زرکلی از جذوةالاقتب...
-
عمر سلمی
لغتنامه دهخدا
عمر سلمی . [ ع ُ م َ رِ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالواحد. رجوع به ابوحفص (عمربن ...) شود.