کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطنت طلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سلطنت یا حکمرانی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
عهد
-
سیستم سلطنت استبدادی
دیکشنری فارسی به عربی
حکم مطلق
-
قیادت و سلطنت
فرهنگ گنجواژه
سلطه.
-
نیل (بجاه و مقام بخصوص سلطنت)
دیکشنری فارسی به عربی
موافقة
-
واژههای همآوا
-
سلطنتطلب
واژگان مترادف و متضاد
هوادارسلطنت، طرفدار نظام سلطنتی
-
جستوجو در متن
-
monarchizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلطنت طلب
-
monarchianist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلطنت طلب
-
ژهو
لغتنامه دهخدا
ژهو.[ ژِ ] (اِخ ) (کمپانیی دو) نام گروهی از آدمکشان سلطنت طلب . اینان بعد از نُهم ترمیدور از دسته ٔ مخالف خود جمهوری خواهان با کمال شقاوت انتقام میکشیدند.
-
کازالس
لغتنامه دهخدا
کازالس . [ ل ِ ] (اِخ ) ژاک دو. رجل سیاسی فرانسه ، متولد در «گرناد» (گارون علیا) (1758 - 1805) یکی از ناطقین حزب سلطنت طلب در «مجلس مؤسسان » . وی پس از «دهم اوت » هجرت گزید.
-
حاجی خاتون
لغتنامه دهخدا
حاجی خاتون . (اِخ ) چهارمین زن اولجایتو سلطان خواهر امیرعلی و مادر ابوسعید. او در کارهای سلطنت مداخله میکردو آنگاه که سلطنت ارپاگاون هنوز قوامی نگرفته بود، یعنی سنه ٔ 736 هَ . ق . حاجی خاتون با دلشاد خاتون و عده ای از امراء آشوب طلب گرد علی پادشاه بر...
-
مستدعی
لغتنامه دهخدا
مستدعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستدع . نعت فاعلی از استدعاء. درخواست کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه خواهش کند. خواهشمند. طلب کننده . خواهنده . خواستار.- مستدعی تمییز ؛ فرجام خواه . (لغات فرهنگستان ).- مستدعی شدن ؛ درخواست کردن . خواهشمند شدن .- مستدع...
-
سپهسالار
لغتنامه دهخدا
سپهسالار. [ س ِ پ َ ] (اِخ ) حاجی میرزا حسینخان قزوینی معروف به سپهسالار اعظم و ملقب به مشیرالدوله (1241 - 1298 هَ . ق . / 1836 - 1881 م .) یکی از رجال نیکنام و اصلاح طلب ایران در دوره ٔ قاجاریه بود که بعد از قتل امیرکبیر مصلح و متفکر و مرد مبارزایرا...
-
قاهر
لغتنامه دهخدا
قاهر. [ هَِ ] (اِخ ) (ملک ...) محمدبن ملک منصورسیف الدین قلاون . وی پس از کشته شدن برادرش ملک اشرف به دست بیدره به سال 693 هَ . ق . در سن 9 سالگی بسلطنت مصر رسید و به قاهر ملقب گشت . او یک سال در این مقام بماند و سپس به سال 694 کیبوقا نامی پای بر مسن...
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان ملقب به صقر قریش و معروف به الداخل الاموی . وی مؤسس دولت امویان به اندلس است .در کودکی پدر خود را از دست داد و در دارالخلافه تربیت شد هنگامی که سلطنت امویان در شام منقرض گشت ...