کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطان و گدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فاطمه سلطان
لغتنامه دهخدا
فاطمه سلطان . [ طِ م َ س ُ ] (اِخ ) فاطمه سلطان امامی دختر شکراﷲمیرزا دارا. شاعره ای از مردم ابهر بوده که منظومه ای بنام هدیه ٔ فاطمیه ساخته است . (الذریعه ج 9 ص 802).
-
سلطان راندن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) به هیجان آمدن ، جوشش نشان دادن .
-
ده سلطان
لغتنامه دهخدا
ده سلطان . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در 15هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
ده سلطان
لغتنامه دهخدا
ده سلطان . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یاطری . واقع در بخش گرمسار شهرستان دماوند در 13هزارگزی خاور گرمسار. آب آن از حبله رود تأمین می شود. سکنه ٔ آن 500 تن . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
شاه سلطان
لغتنامه دهخدا
شاه سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) جلال الدین . خواهرزاده ٔ امیرمبارزالدین محمد که در سال 755 هَ . ق . او را به نیابت از طرف خود بشیراز فرستاد. (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 106).
-
شاه سلطان
لغتنامه دهخدا
شاه سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) نام دختر سلطان سلیمان عثمانی است که تکیه ٔ شاه سلطان واقع در محله ٔ ایوب اسلامبول را بناکرده است . (خیرات حسان ج 2 ص 104).
-
ابیه سلطان
لغتنامه دهخدا
ابیه سلطان . [ ؟ س ُ ] (اِخ ) از امرای رستم بیک بن مقصودبیک بن امیر حسن بیک . رجوع به حبط2 ص 333، 334، 335 شود.
-
ارزاق سلطان
لغتنامه دهخدا
ارزاق سلطان . [ اَ س ُ ] (اِخ ) ابن سلطان محمد خوارزمشاه . رجوع به حبط ج 1 ص 430 شود.
-
پادشاه سلطان
لغتنامه دهخدا
پادشاه سلطان . [ دْ / دِ س ُ] (اِخ ) رجوع به پادشاه خاتون دختر شاه شجاع شود.
-
بیگه سلطان
لغتنامه دهخدا
بیگه سلطان . [ ب َ گ َس ُ ] (اِخ ) بیگه بیگم سلطان . دختر میرزا معزالدین سنجر. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 115 به بعد شود.
-
حبیبة سلطان
لغتنامه دهخدا
حبیبة سلطان . [ ح َ ب َ س ُ ] (اِخ ) نام یکی از چند دختر میرزا الغبیگ است .
-
حافظ سلطان
لغتنامه دهخدا
حافظ سلطان . [ ف ِ س ُ ] (اِخ ) رجوع به حافظ اوبهی شود.
-
سلطان مستبد
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
سلطان مطلق
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد
-
سلطان ظالم
دیکشنری فارسی به عربی
مستبد