کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطان و شبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلطان و شبان
فرهنگ گنجواژه
مقام عالی و دون.
-
واژههای مشابه
-
سلطان اختران
لغتنامه دهخدا
سلطان اختران . [ س ُ ن ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب . (برهان ) (آنندراج ).
-
سلطان حسین
لغتنامه دهخدا
سلطان حسین . [ س ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) صفوی رجوع به حسین صفوی شود.
-
سلطان خراسان
لغتنامه دهخدا
سلطان خراسان . [ س ُ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) لقب حضرت رضا امام هشتم علیه السلام است . رجوع به رضا شود.
-
سلطان خلیل
لغتنامه دهخدا
سلطان خلیل . [ س ُ خ َ ] (اِخ ) از سلاطین دوره ٔ گورکانی فرزند حسن بیگ از 872 تا 882 هَ . ق . حکومت کرده . (تاریخ کرمان ص 436).
-
سلطان سالم
لغتنامه دهخدا
سلطان سالم . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) ابومحمد سالم بن ادریس بن احمدبن محمد الحبوضی صاحب ظفار وی از آخرین پادشاهان حبوضی است پس از وی ملک به خاندان آل علی بن رسول غسانی منتقل شده است . وی بسال 678 درگذشته است . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 354).
-
سلطان فلک
لغتنامه دهخدا
سلطان فلک . [ س ُ ن ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی سلطان اختران است که کنایه از آفتاب عالمتاب باشد. (برهان ) (رشیدی ).
-
سلطان ماضی
لغتنامه دهخدا
سلطان ماضی . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمود غزنوی است . رجوع به محمود غزنوی شود.
-
سلطان محمد
لغتنامه دهخدا
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) رجوع به محمد پادشاه دکنی شود.
-
سلطان محمد
لغتنامه دهخدا
سلطان محمد. [ س ُ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) نام شش تن از پادشاهان آل عثمان است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سلطان مهره
لغتنامه دهخدا
سلطان مهره . [ س ُ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) خم آهن . (بحر الجواهر).
-
سلطان آباد
لغتنامه دهخدا
سلطان آباد. [ س ُ ] (اِخ ) نام قدیم شهرستان اراک است . رجوع به اراک شود.
-
سلطان الریاحین
لغتنامه دهخدا
سلطان الریاحین . [ س ُ نُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) شاهسپرم . شاهسفرم . ریحان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کلمات فوق شود.
-
سلطان بایزید
لغتنامه دهخدا
سلطان بایزید. [ س ُ ی َ ] (اِخ ) رجوع به بایزید شود.