کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطان صفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلطان صفت
لغتنامه دهخدا
سلطان صفت . [ س ُ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه خوی و عادت و صفت وی چون سلطان باشد : سلطان صفت همی روی و صدهزار دل با او چنانکه در پی سلطان رود سپاه .سعدی .
-
واژههای مشابه
-
سُلْطَانٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شخص يا چيزي که داراي سلطه و سلطنت باشد - برهان - دليل (حجت عقليهاي که بر عقل بشر چيره ميگردد و عقل را ناگزير از پذيرفتن مدعاي طرف مقابل ميسازد)
-
علی سلطان
لغتنامه دهخدا
علی سلطان . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) نسب او به اوکتای قاآن میرسد. وی در زمانی که بیسوتیمور از امرای چنگیزی در حدود سال 727 هَ . ق . سلطنت می کرد، بر او خروج کرد و بر الوس جغتای استیلا یافت و عهدنامه ٔ قبل خان و قاجولی بهادر را ضایع ساخت و چندگاهی پادشاهی ک...
-
گویجه سلطان
لغتنامه دهخدا
گویجه سلطان . [ج َ / ج ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. واقع در 2هزارگزی ورزقان و 1500گزی راه ارابه رو تبریز به اهر. واقع در جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 1127 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ اهر تأمین میشود. مح...
-
گدائی سلطان
لغتنامه دهخدا
گدائی سلطان . [ گ َ س ُ ] (اِخ ) کولانی . من جمله ٔ اکراد و الواری که در عهد شاه عباس به رتبه ٔ ایالت و خانی و سلطانی رسیده در عالم آرای عباسی (چ تهران ص 762) هم ثبت شده گدائی سلطان کولانی ، حاکم زنجان بوده است . (از تاریخ کرد تألیف رشیدیاسمی صص 207...
-
ساروخان سلطان
لغتنامه دهخدا
ساروخان سلطان . [ س ُ ] (اِخ ) سلماسی ، میر جماعت لک سلماسی ، و در سلک امرای عظام عصر شاه عباس بزرگ انتظام داشت . (عالم آرای عباسی چ امیرکبیر ج 2 ص 1087).
-
سلطان ابراهیم
لغتنامه دهخدا
سلطان ابراهیم . [ س ُ اِ ] (اِخ ) الامینی . والد عالیقدرش میرک جلال الدین قاسم بن میرک محمدبن مولانا ناصرالدین ابراهیم است . انتساب مولانا ابراهیم به اکابر واجب التعظیم ماوراءالنهر مثل صاحب الهدایه شیخ ظهیرالدین ابوالعلاء که علو شأنش در میان علماء ک...
-
سلطان ابوسعید
لغتنامه دهخدا
سلطان ابوسعید. [ س ُ اَ س َ ] (اِخ ) (855 - 873 هَ .ق .)فرزند شاهرخ نوه ٔ میرانشاه از سلسله ٔ تیموری که بعداز وی بسلطنت رسید. اوضاع ممالک شاهرخ بعد از او قرین هرج و مرج شد از هر جانب یکی از امیرزادگان بدعوی سلطنت برخاست تا نوبت به سلطان ابوسعید نواده...
-
سلطان احمد
لغتنامه دهخدا
سلطان احمد. [ س ُ اَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لکستان بخش سلماس شهرستان خوی . دارای 850 تن سکنه و آب آن از رود زولا است . محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری وصنایع دستی جاجیم بافی است . راه مالرو و دبستان 5 کلاسه ٔ نوبنیاد دارد....
-
سلطان اختران
لغتنامه دهخدا
سلطان اختران . [ س ُ ن ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب . (برهان ) (آنندراج ).
-
سلطان اعظم
لغتنامه دهخدا
سلطان اعظم . [ س ُ ن ِ اَ ظَ ] (اِخ ) رجوع به سنجربن ملکشاه و سلجوقیان شود.
-
سلطان بدیعالزمان
لغتنامه دهخدا
سلطان بدیعالزمان . [ س ُ ب َ عُزْ زَ ] (اِخ ) به حسن صورت و سیرت آراسته و به کمال ظاهرو جمال باطن پیراسته . در سخاوت و حق پرستی و در وفا و حق شناسی بی نظیر. در لطافت طبع و پاکیزه روزگاری یکتا. و در هدایت و اسلام بی همتاست ، در کار رزم بکمان داری دلپس...
-
سلطان جنید
لغتنامه دهخدا
سلطان جنید. [ س ُ ج ُ ن َ ] (اِخ ) از دودمان صفوی و جد شاه اسماعیل صفوی میباشد. رجوع به صفوی و صفویه شود.
-
سلطان حسین
لغتنامه دهخدا
سلطان حسین . [ س ُ ح ُ س َ ] (اِخ ) صفوی رجوع به حسین صفوی شود.