کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلطانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلطانی
معنی
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به سلطان . 2 - نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر. 3 - نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
royal
-
جستوجوی دقیق
-
سلطانی
لغتنامه دهخدا
سلطانی . [ س ُ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ الیاس از تقسیمات دشمن زیاری ایلات کهکیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
سلطانی
لغتنامه دهخدا
سلطانی . [ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به سلطان : ز تو داد نایافته کس ندانم ز سلطانی و شهری و روستایی . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 395).اسبان بمرغزار فرستادند و اشتران سلطانی .(تاریخ بیهقی ص 362). دیگر روز سوی خراسان رفت با چهار سوار سلطانی . (تاریخ بیهقی چ...
-
سلطانی
لغتنامه دهخدا
سلطانی . [ س ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، دارای 1208 تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
سلطانی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به سلطان . 2 - نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر. 3 - نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است .
-
واژههای مشابه
-
گو سلطانی
لغتنامه دهخدا
گو سلطانی . [ گُو س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوغر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 36 هزارگزی باختر بافت و 4 هزارگزی خاور چهارطاق . کوهستانی و سردسیر و سکنه ٔ آن 300 تن است . آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و راه...
-
سلطانی مازندرانی
لغتنامه دهخدا
سلطانی مازندرانی . [ س ُ ی ِ زَ دَ ] (اِخ )جنابش حاج میرزا رضا قلی اصلش از قریه نو است در حضرت خاقان شهید محمد شاه قاجار منشی اسرار بود و در دربار خاقان صاحبقران منشی الممالک گشت و از اقران درگذشت چندی وزارت خراسان و فارس کرد. غزلی می سروده :مردن هوس...
-
aqua regia
تیزاب سلطانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] مایع بسیار خورنده و دودکنندهای که از یک قسمت نیتریکاسید و سه قسمت هیدروکلریکاسید تشکیل شده است و با تمام فلزها ازجمله طلا و نقره واکنش میدهد
-
sultanistic regime
رژیم سلطانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] رژیمی که در آن فردی خودکامه ازطریق دستگاه اداری و نیروی نظامی شخصی خویش بر مردم حکم میراند
-
رودخانه سلطانی
لغتنامه دهخدا
رودخانه سلطانی . [ ن َ / ن ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت آب بخش بافت از شهرستان سیرجان واقع در 18هزارگزی جنوب غربی بافت و در سر راه فرعی بافت به دشت آب . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 100 تن سکنه است . آب آن از رودخانه تأمین میشود. ...
-
صابون سلطانی
لغتنامه دهخدا
صابون سلطانی . [ ن ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) توزیع حاکم ، یعنی تقسیم کردن حاکم چیزی را بر جماعتی . (غیاث اللغات ). || گویا صابون سلطانی صابونی بوده که به طرح به کسان میداده اند وچون بد بوده کسی از آنان نمیخریده است : مرد مهمان را گل و باران نشا...
-
کاتب سلطانی
لغتنامه دهخدا
کاتب سلطانی . [ ت ِ ب ِس ُ ] (اِخ ) رجوع به کاتب السلطان میرعلی هروی شود.
-
تیزآب سلطانی
لغتنامه دهخدا
تیزآب سلطانی . [ ب ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخلوطی از تیزآب (اسید ازتیک ) و اسید کلریدریک (جوهر نمک ) که می تواند همه ٔ فلزات حتی طلا را در خود حل کند. تیزآب طلائی . تیزآب فاروق . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تیزآب شود.
-
عرب حاجی آقا سلطانی
لغتنامه دهخدا
عرب حاجی آقا سلطانی . [ ع َ رَ ب ِ س ُ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).