کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلس البول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلس البول
/sale(a)solbo[w]l/
معنی
عدم توانایی کنترل ادرار بهصورتی که قطرهقطره و بی اختیار خارج میشود؛ چکمیزک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلس البول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلسَةالبَول] (پزشکی) sale(a)solbo[w]l عدم توانایی کنترل ادرار بهصورتی که قطرهقطره و بی اختیار خارج میشود؛ چکمیزک.
-
واژههای مشابه
-
سلس القول
واژهنامه آزاد
وراجی، زیاد صحبت کردن
-
جستوجو در متن
-
چکمیزک
فرهنگ فارسی معین
(چَ زَ) (اِ.) = چک . چکره . چکه : مرضی که انسان نتواند ادرار خود را نگاه دارد و ادرار چکه چکه خارج می شود، سلس البول ، تقطیر البول .
-
چکمیزک شدن
لغتنامه دهخدا
چکمیزک شدن . [ چ َ زَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به بیماری چکمیزک مبتلا گشتن . سلس البول گرفتن . قطره قطره شاشیدن . مَثن . (منتهی الارب ). و رجوع به چکمیزک زده شود.
-
ذیابیطس
لغتنامه دهخدا
ذیابیطس . [ ] (معرب ، اِ) [ از یونانی دیابین ] ذیابیطوس . دولاب . دولابیة. (منتهی الارب ). زلق الکلیة. برکاریه . (بحر الجواهر). دیابیطس . و بعضی آنرا مرادف سلس البول گفته اند و بعضی گویند ذیابیطس بیماری باشد مانا بسلس بول و فرق میان آن دو آن است که د...
-
چکمیزک زده
لغتنامه دهخدا
چکمیزک زده . [ چ َ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به چکمیزک . (ناظم الاطباء). آنکه بولش قطره قطره چکد. اَمثَن . (منتهی الارب ). کسی که بیماری تقطیرالبول دارد. بیمار مبتلابه سلس البول . و رجوع به چکمیزک و چکمیزک شدن شود.
-
اسقورون
لغتنامه دهخدا
اسقورون . [ اِ / اُ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اسکوریا ) بیونانی خبث الحدید است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (اختیارات بدیعی ) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی در قرابادین ) (فهرست مخزن الادویة). بیونانی و بعضی گویند برومی ، ریم آهن باشد و آنرا بعربی خبث الحدید خوانند. ق...
-
چکمیزک
لغتنامه دهخدا
چکمیزک . [ چ َزَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان ). مرضی که بول قطره قطره بچکد و به تازی تقطیرالبول گویند. (جهانگیری ). مرضی که میز یعنی بول قطره قطره چکد و به ...
-
اطریفل کوچک
لغتنامه دهخدا
اطریفل کوچک . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ چ َ / چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ... ازبرای استرخاء معده سودمند بود و رطوبت آن و بواسیر را دفع کند و ذهن را نیکو گرداند و سلس البول را نافع است . اخلاط آن : پوست هلیله ٔ کابلی و هلیله ٔ سیاه و پوست هلیله ٔ زر...
-
طفشیل
لغتنامه دهخدا
طفشیل . [ طِ / طَ ] (ع اِ) نوعی از طعام باشد و آن عدس مقشرکرده است که با سرکه پزند و خورند. (برهان ). عدس مقشر است که با سرکه پخته باشند و به فارسی عدسی نامند. (مخزن الادویه ). عدس مقشر است که در سرکه پخته باشند و از اغذیه ٔ قدیمیه و مقوی معده ٔ حاره...
-
اطریفل بزرگ
لغتنامه دهخدا
اطریفل بزرگ . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ل ِ ب ُ زُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ... سودمند بود بواسیر را و لون را نیکو گرداند و باه را زیاد کند و معده را قوت دهد و سلس البول را نافع باشد. پوست هلیله ٔ کابلی و هلیله ٔ سیاه ، پوست بلیله ، آمله ٔ مقشر، پوست هلی...
-
خبث الحدید
لغتنامه دهخدا
خبث الحدید. [ خ َ ب َ ثُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) آنچه از آهن که از کوره ٔ آهنگری بیرون افتد. افکنده ٔ آهن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از بحر الجواهر) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). ریم آهن . (از غیاث اللغا...
-
اطریفل
لغتنامه دهخدا
اطریفل . [ اِ ف َ / ف ِ / ف ُ ] (معرب ، اِ) دوایی است مرکب از سه دوا (آمله و هلیله و بلیله ). لفظ مذکور معرب از تری پهل هندی است که بمعنی سه ثمر است ، چه سه دوای مذکور(آمله و هلیله و بلیله ) هر یک ثمر درختی است . طریفل مخفف لفظ اطریفل است . (فرهنگ نظ...