کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلسبیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلسبیل
/salsabil/
معنی
۱. نام چشمهای در بهشت.
۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] نرم و روان.
۳. (صفت) [قدیمی، مجاز] آب روان و گوارا.
۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] می خوشگوار.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چشمه، عین، کوثر
۲. خوشگوار، گوارا
۳. روان، نرم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلسبیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. چشمه، عین، کوثر ۲. خوشگوار، گوارا ۳. روان، نرم
-
سلسبیل
لغتنامه دهخدا
سلسبیل . [ س َ س َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است دربهشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء): عیناً فیها تسمی سلسبیلا. (قرآن 18/76).ور نباشد تشنه او را سلسبیل گرچه سرد وخوش بود نادرخور است . ناصرخسرو.شراب از دست خوبان سلسبیل است وگ...
-
سلسبیل
فرهنگ فارسی معین
(سَ سَ) [ ع . ] (ص .) 1 - نرم . 2 - روان . 3 - گوارا. 4 - نام چشمه ای در بهشت .
-
سلسبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salsabil ۱. نام چشمهای در بهشت.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] نرم و روان.۳. (صفت) [قدیمی، مجاز] آب روان و گوارا.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] می خوشگوار.
-
واژههای مشابه
-
سلسبيل
دیکشنری عربی به فارسی
شراب لذيذ خدايان يونان , شهد , شربت , نوش
-
چشمه ٔ سلسبیل
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ سلسبیل . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ س َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام جویی در بهشت . (آنندراج ).آب سلسبیل . || در اصطلاح لوطیان مقعد را گویند. (از آنندراج ).
-
خُلد و سَلسبیل
فرهنگ گنجواژه
بهشت جاودان.
-
جستوجو در متن
-
شراب لذیذ خدایان یونان
دیکشنری فارسی به عربی
سلسبيل
-
نوش
دیکشنری فارسی به عربی
سلسبيل , وعد
-
شربت
دیکشنری فارسی به عربی
سلسبيل , شراب , عصير
-
شهد
دیکشنری فارسی به عربی
دبس , رواسب طينية , سلسبيل , طعام لذيذ , عسل
-
سلسبیلی
لغتنامه دهخدا
سلسبیلی . [ س َ س َ ] (ص نسبی ) انتسابی است به سلسبیل که نام بعضی ازخواجه های دارالخلافه ٔ بغداد بود. (الانساب سمعانی ).
-
کافور
لغتنامه دهخدا
کافور. (اِخ ) نام چشمه ای است در بهشت . (منتهی الارب ) (غیاث ) (ترجمان علامه ) (مهذب الاسماء) : ما مست شراب ناب عشقیم نه تشنه ٔ سلسبیل و کافور.سعدی .