کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلجم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلجم
/saljam/
معنی
= شلغم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلجم
لغتنامه دهخدا
سلجم . [ س َ ج َ ] (ع ص ، اِ) ریش سخت دراز و انبوه . || چاه قدیم بسیار آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دراز از اسب و مردم و پیکان یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر دراز ازپیکان ج ، سلاجم . (مهذب الاسماء). || سر دراز زنخ . ...
-
سلجم
لغتنامه دهخدا
سلجم . [ س َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شلغم . (از غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). شلغم . و آن مهیج باه مدر بول مقوی باصره نفاخ و دلیر هضم و مصلح آن زیره و شیرینی است . و ثلجم و شلجم غلط است .
-
سلجم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: شلغم] (زیستشناسی) [قدیمی] saljam = شلغم
-
جستوجو در متن
-
دراززنخ
لغتنامه دهخدا
دراززنخ . [ دِ زَ ن َ ] (ص مرکب ) آنکه چانه و زنخ کشیده و دراز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). أذقن . ذَقناء: سَلجَم ؛ سر دراززنخ . (منتهی الارب ).
-
افنقیطش
لغتنامه دهخدا
افنقیطش . [ ] (معرب ، اِ) لغتی است یونانی بمعنی محلل و در مصر بنام سلجم شهرت دارد و آن گیاهی است که کمی از یک ذراع بلندتر می شود و برگهای فراوان و پهن دارد و برای درد پا و نفخ و طحال و مسمومیت مفیدباشد. رجوع شود به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 53.
-
شلجم
لغتنامه دهخدا
شلجم . [ ش َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شلغم . (آنندراج ). مأخوذ از شلغم فارسی و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). سلجم . لفت . شلغم . (از یادداشت مؤلف ). شلجم را عرب لفت خوانند. (نزهةالقلوب ) : به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و جزر و شلجم و ... دیگر خضر...
-
لفت
لغتنامه دهخدا
لفت .[ ل ِ ] (ع اِ) شلغم . شلم . شلجم . (اختیارات بدیعی ). سلجم . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). در آشوری لایتو و آرامی لاپتا و لاپتی : لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم سربکشیدم دو دم مست شدم ناگهان . لبیبی .ابوریحان آرد در صیدنه : لفت ، «ری » گوید: که شلغم را...
-
شلغم
لغتنامه دهخدا
شلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل و مأکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که دارای ریشه ٔ غده ای محتوی مواد ذخیره ای می باشد. نباتی است دوساله ، یعنی در سال دوم کشت گل میدهد. برگهای...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...