کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلب
/salb/
معنی
۱. ربودن.
۲. کندن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر.
۳. [مقابلِ ایجاب] (فلسفه) مترادف با نفی.
〈 سلب و ایجاب: (ادبی) در بدیع، وقتی شاعر در شعر خود موضوعی را از جهتی نفی و از جهتی اثبات کند. مثل این شعر: مرا به شام جدایی به تیغ هجر مکش / بکش به غمزۀ ابرو به بامداد وصال.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. برگیری، محرومیت
۲. نفی ≠ ایجاب
۳. ربایش
۴. گرفتن، برداشتن، جدا کردن، ربودن
۵. از میان بردن، برطرف کردن
فعل
بن گذشته: سلب کرد
بن حال: سلب کن
دیکشنری
abdication, negation
-
جستوجوی دقیق
-
سلب
واژگان مترادف و متضاد
۱. برگیری، محرومیت ۲. نفی ≠ ایجاب ۳. ربایش ۴. گرفتن، برداشتن، جدا کردن، ربودن ۵. از میان بردن، برطرف کردن
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س َ ] (ع اِ) رفتار سبک و شتاب . || نام درختی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (اِمص ) ربودگی . || رفع و نفی . (ناظم الاطباء). || (مص )جامه ٔ سوک پوشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || ربودن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ربودن و نیست کرد...
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س َ ل َ ] (ع اِ)مطلق جامه . (آنندراج ). پوشش . (تفلیسی ) : نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بوده ست یوسف را بعمر اندر. رودکی .ما برفتیم و شده نوژان کخلان ؟ پس مابشبی گفتی تو کش سلب از انقاش است . منجیک .ثوب عنابی گشته سلب قوس ...
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س َ ل ِ ] (ع ص ) دراز و سبک : رجل سلب الیدین بالطعن ؛ مرد سبکدست در نیزه زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرس سلب القوائم ؛ اسب سبک پا.
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س ِ ] (ع اِ) درازترین آلت کشاورزی یا همان چوب است که یک طرف آن در چوب آهن آماج و طرف دیگر در گردن گاو است . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س ُ ] (ع ص ) زنی و ناقه ای که بچه اش مرده باشد یا ناتمام افکنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
سلب
لغتنامه دهخدا
سلب . [ س ُ ل ُ ] (ع ص ) نخل سلب ؛ خرمابنی که باردار نباشد. (ناظم الاطباء): شجر سلب ؛ درخت بی برگ یا برگ و شاخ . (ناظم الاطباء). ج ِ سلاب ، سلوب ، سلیب ، سالب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سلب
فرهنگ فارسی معین
(سَ لْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) کندن ، جدا کردن . 2 - ربودن . 3 - (ص .) ربوده شده . 4 - کنده شده . 5 - به قهر گرفته شده .
-
سلب
فرهنگ فارسی معین
(سَ لَ) [ ع . ] (اِ.) نوعی جامة درشت مانند جوشن که در روز جنگ می پوشیدند.
-
سلب
دیکشنری عربی به فارسی
غارت , تاراج , يغما , غارت کردن
-
سلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] salb ۱. ربودن.۲. کندن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر.۳. [مقابلِ ایجاب] (فلسفه) مترادف با نفی.〈 سلب و ایجاب: (ادبی) در بدیع، وقتی شاعر در شعر خود موضوعی را از جهتی نفی و از جهتی اثبات کند. مثل این شعر: مرا به شام جدایی به تیغ هجر م...
-
سلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] salab رخت؛ سلاح.
-
واژههای مشابه
-
سلب کردن
لغتنامه دهخدا
سلب کردن . [ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) برطرف کردن و رفع کردن . (ناظم الاطباء).
-
آهن سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āhansalab کسی که جوشن یا خفتان فولادی پوشیده باشد: ◻︎ جایی که برکشند مصاف از بر مصاف / وآهنسلب شوند یلان از پس یلان (فرخی: ۳۳۰).