کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلام دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلام دادن
لغتنامه دهخدا
سلام دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) سلام کردن : چون دید پدر سلام دادش بس دلخوشی تمام دادش . نظامی .رجوع به سلام شود.
-
واژههای مشابه
-
سَّلَامُ
فرهنگ واژگان قرآن
سلامت و عافيت -عاري از آفات ظاهري و باطني - کسي که با سلام و عافيت برخورد کند ، نه با جنگ و ستيز ، و يا شر و ضرر .
-
سِلام
لهجه و گویش بختیاری
selâm سلام.
-
سلام الابرش
لغتنامه دهخدا
سلام الابرش . [ س َ مُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از نقله و مترجمین کتب عربی که در ایام برامکه بود و کتاب السماع الطبیعی را او ترجمه کرده است . (ابن الندیم ). رجوع به تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص 42، 90، عیون الانباء صفحات 160 و 185 و الوزراء والکتاب ص 186،...
-
سلام پله
لغتنامه دهخدا
سلام پله . [ س َ پ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از میل کردن کفه ٔ ترازو از طرفی که جنس در او باشد. (بهارعجم ) (آنندراج ). رجوع به سلام شود.
-
سلام علیک
لغتنامه دهخدا
سلام علیک . [ س َ مُن ْ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درود بر تو : گفتند که سلام علیک معشوق طوسی خوش هستی . (انیس الطالبین ص 141).- سلام علیک داشتن ؛ سلام علیک کردن .
-
سلام قاری
لغتنامه دهخدا
سلام قاری . [ س َ م ِ ] (اِخ ) مکنی به ابی المنذر. و اصحاب عدل او را ابوالمدبر نامیدندی . او از متکلمین مجبره است . وقتی غلام و کنیزک خویش را در کاری ناشایست یافت وگفت وای برشما این چیست !! غلام گفت قضائی از خدای متعال . سلام گفت چون تو را بقضا و قدر...
-
سلام کردن
لغتنامه دهخدا
سلام کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تحیة.(تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). درود فرستادن . درود گفتن بکسی . تهنیت گفتن کسی را. کلمه ٔ سلام را بر زبان جاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : شنیدم همه هرچه دادی پیام وز آن نامداران که کردی سلام . فردوس...
-
سلام اﷲعلیه
لغتنامه دهخدا
سلام اﷲعلیه . [ س َ مُل ْ لاه ع َ ل َی ْه ْ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) سلام خدا بر او باد.
-
سلام رساندن
لغتنامه دهخدا
سلام رساندن . [ س َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) درود رسانیدن . تبلیغ تحیت . (فرهنگ فارسی معین ) : سلام من که رساند به پهلوان جهان جز آفتاب که چون من درم خریده ٔ اوست . خاقانی .من ای صبا ره رفتن بکوی دوست ندارم تو میروی بسلامت سلام من برسانی . سعدی .من ند...
-
هفت سلام
لغتنامه دهخدا
هفت سلام . [ هََ س َ ] (اِ مرکب ) سلام قولاً من رب رحیم (قرآن 58/36)، سلام علی ابراهیم (قرآن 109/37)، سلام علی نوح فی العالمین (قرآن 79/37)، سلام علی موسی و هارون (قرآن 120/37)، سلام علی آل یاسین (قرآن 130/37)، سلام ٌ علیکم طبتم فادخلوها خالدین (قرآن...
-
مادرزن سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mādarzansalām جشنی در روز بعد از عروسی که در آن داماد به دیدن مادرزن خود میرود و به او هدیهای میدهد.
-
gun salute, 21-gun salute, 21 guns, twenty-one guns
توپ سلام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] گلوله یا گلولههای توپ، عموماً از نوع مشقی، که در مراسم رسمی برای ادای احترام شلیک میشود
-
ابن سلام
لغتنامه دهخدا
ابن سلام . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) شاگرد بطولس و یکی از صُنّاع آلات فلکی است . (ابن الندیم ).