کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلام
/salām/
معنی
۱. واژهای که در آغاز گفتگو به کار میرود.
۲. (فقه) سه جملهای که با سلام آغاز میشود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان میکند.
۳. تحیت و درود.
۴. [قدیمی] پاکی رهایی از عیب و آفت.
۵. (نظامی) احترام مرد نظامی به حالت خبردار و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک انگشت وسط رو به شقیقه، به شکلی که کف دست راست رو به جلو است.
〈 سلام کردن: (مصدر لازم) درود گفتن به کسی؛ سلامعلیک یا سلامعلیکم گفتن؛ سلام زدن.
〈 سلام گفتن: (مصدر لازم) = 〈 سلام کردن
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تحیت، تهنیت، درود، درودگویی
۲. تندرستی، سلامت
۳. تعظیم، کرنش
۴. احترام (نظامی)
۵. مراسم اعیاد
۶. ذکر
برابر فارسی
درود، نیک روز
فعل
بن گذشته: سلام داد
بن حال: سلام ده
دیکشنری
aloha, bonjour, good afternoon, good morning, hail, hello, respects, salute
-
جستوجوی دقیق
-
سلام
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحیت، تهنیت، درود، درودگویی ۲. تندرستی، سلامت ۳. تعظیم، کرنش ۴. احترام (نظامی) ۵. مراسم اعیاد ۶. ذکر
-
سلام
فرهنگ واژههای سره
درود، نیک روز
-
سلام
لغتنامه دهخدا
سلام . [ س َ ] (ع اِ) کلمه ٔ دعایی مأخوذ از تازی ، به معنی بهی که در درود بر کسی گویندیعنی سلامت و بی گزند باشید و نیز تهنیت و زندش و تحیت و درود و خیر و عافیت و تعظیم و تکریم و با فعل دادن ، کردن ، و زدن و گفتن آید. (از ناظم الاطباء). درودگفتن . ته...
-
سلام
لغتنامه دهخدا
سلام . [ س ِ ] (ع مص ) صلح کردن و آشتی نمودن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سلام
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درود گفتن . 2 - بی گزند شدن . 3 - گردن نهادن . ؛ ~ علیک درود بر تو باد. ؛ ~ علیکم درود بر شما.
-
سلام
دیکشنری عربی به فارسی
صلح وصفا , سلا متي , اشتي , صلح , ارامش
-
سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] salām ۱. واژهای که در آغاز گفتگو به کار میرود.۲. (فقه) سه جملهای که با سلام آغاز میشود و از ارکان نماز است و نمازگزار در آخرین رکعت نماز بیان میکند.۳. تحیت و درود.۴. [قدیمی] پاکی رهایی از عیب و آفت.۵. (نظامی) احترام مرد نظامی به حال...
-
سلام
واژهنامه آزاد
سلامتی
-
واژههای مشابه
-
سَّلَامُ
فرهنگ واژگان قرآن
سلامت و عافيت -عاري از آفات ظاهري و باطني - کسي که با سلام و عافيت برخورد کند ، نه با جنگ و ستيز ، و يا شر و ضرر .
-
سِلام
لهجه و گویش بختیاری
selâm سلام.
-
سلام الابرش
لغتنامه دهخدا
سلام الابرش . [ س َ مُل ْ اَ رَ ] (اِخ ) یکی از نقله و مترجمین کتب عربی که در ایام برامکه بود و کتاب السماع الطبیعی را او ترجمه کرده است . (ابن الندیم ). رجوع به تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص 42، 90، عیون الانباء صفحات 160 و 185 و الوزراء والکتاب ص 186،...
-
سلام پله
لغتنامه دهخدا
سلام پله . [ س َ پ َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از میل کردن کفه ٔ ترازو از طرفی که جنس در او باشد. (بهارعجم ) (آنندراج ). رجوع به سلام شود.
-
سلام دادن
لغتنامه دهخدا
سلام دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) سلام کردن : چون دید پدر سلام دادش بس دلخوشی تمام دادش . نظامی .رجوع به سلام شود.
-
سلام علیک
لغتنامه دهخدا
سلام علیک . [ س َ مُن ْ ع َ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درود بر تو : گفتند که سلام علیک معشوق طوسی خوش هستی . (انیس الطالبین ص 141).- سلام علیک داشتن ؛ سلام علیک کردن .