کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلاع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلاع
لغتنامه دهخدا
سلاع . [ ] (ص ) بی نوا باشد. (لغت نامه ٔ فرس اسدی ص 228).
-
واژههای همآوا
-
سلاء
لغتنامه دهخدا
سلاء. [ س ِ ] (ع اِمص ) روغن کشی . اسم است مصدر را.ج ، اسلئة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سلاء
لغتنامه دهخدا
سلاء. [ س ُل ْ لا ] (ع اِ) ته خرما. (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ته خرما. الوات سلاةَ. (مهذب الاسماء). || مرغی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). یک نوع مرغی است . (ناظم الاطباء). || نوعی از پیکان به شکل خار خرما. (آنندراج ) (منتهی الارب ). قسمی ...
-
صلاء
فرهنگ فارسی معین
(صَ) [ ع . ] (مص م .) آواز دادن و دعوت مردم برای خوردن طعام یا انجام نماز.
-
صلاع
لغتنامه دهخدا
صلاع . [ ص ِ ] (ع اِ) گرمی آفتاب . (منتهی الارب ).
-
صلاع
لغتنامه دهخدا
صلاع . [ ص ُل ْ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ صُلاّعة. تیغ پهنا. (منتهی الارب ). || سنگ پهنا سخت . (منتهی الارب ). الصخر العریض الشدید. (اقرب الموارد). سنگ پهن . (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
سلعة
لغتنامه دهخدا
سلعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) سرشکستگی هرمقدار که باشد. || آنکه پوست بشکافد. ج ، سلعات و سلاع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
سلعت
فرهنگ فارسی معین
(سَ عَ) [ ع . سلعة ] (اِ.) 1 - سر - شکستگی هر مقدار که باشد؛ ج . سلعات ، سلاع . 2 - آن که پوست بشکافد. 3 - آژخ که بی درد بر اندام پدید آید. 4 - خنازیر.
-
اضیع
لغتنامه دهخدا
اضیع. [ اَض ْ ی َ ] (ع ن تف )هیچکاره تر، یقال : هو اضیع من قمرالشتاء. (ناظم الاطباء). || ضایعکننده تر. (غیاث ) (آنندراج ).- امثال : اضیع من بیضةالبلد . اضیع من تراب فی مهب الریح . اضیع من دم سلاع . (یادداشت مؤلف ). اضیع من سراج فی شمس . اضیع من ...