کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلاخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سلاخ
/sallāx/
معنی
کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات کشتهشده را میکند؛ پوستکن؛ بسیار پوستکننده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پوستکن، قصاب
۲. جلاد، قاتل
دیکشنری
butcher, slaughterer
-
جستوجوی دقیق
-
سلاخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. پوستکن، قصاب ۲. جلاد، قاتل
-
سلاخ
لغتنامه دهخدا
سلاخ . [ س َل ْ لا ] (اِخ ) دهی است از دهستان کسایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد، دارای 373 تن سکنه است . محصول آن میوه جات و انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
سلاخ
لغتنامه دهخدا
سلاخ . [ س َل ْ لا ] (ع ص ) پوست کن . (غیاث ) (فرهنگستان ). آنکه پوست از گوسفند بیرون کشد. (مهذب الاسماء). آنکه پوست حیوانات از بدن بیرون کشد. (آنندراج ). کسی که گوسپند میکشد وپوست کنده بدکان قصابی حمل میکند. (ناظم الاطباء). پوست بازکننده از هر حیوان...
-
سلاخ
فرهنگ فارسی معین
(سَ لّ) [ ع . ] (ص .) کسی که پوست حیوانات ذبح شده را می کند.
-
سلاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sallāx کسی که در کشتارگاه پوست حیوانات کشتهشده را میکند؛ پوستکن؛ بسیار پوستکننده.
-
واژههای مشابه
-
سلاخ خانه
لغتنامه دهخدا
سلاخ خانه . [ س َل ْ لا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که گاو و گوسفند را ذبح کنند و پوست آنها را بکنند. کشتارگاه . مسلخ . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال :مثل سگ سلاخ خانه بپای خود بسلاخ خانه رفتن .
-
سلاخ خانه
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) کشتارگاه .
-
سلاخ خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] sallāxxāne جایی که گاو و گوسفند را سر ببرند و پوست بکنند؛ مسلخ؛ کشتارگاه.
-
سلاخ خونه
لهجه و گویش تهرانی
کشتارگاه
-
مث سگ سلاخ خونه
لهجه و گویش تهرانی
در حال تلاطم
-
جستوجو در متن
-
قصاب
واژگان مترادف و متضاد
سلاخ، گوشتفروش
-
flayer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لاغر، سلاخ
-
جلاد
واژگان مترادف و متضاد
دژخیم، سلاخ، میرغضب