کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سلاحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سلاحی
لغتنامه دهخدا
سلاحی . [ س ِ ] (ص نسبی ) سلاحدار. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). سپاهی . (غیاث ). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته . سپاهی . (ناظم الاطباء) : بارگهت راست بهنگام بارمهر سلاحی و فلک پرده دار. امیرخسرو (از آنندراج ).بود نه چندانکه توان برشمردرخت سلاحی به...
-
واژههای همآوا
-
صلاحی
لغتنامه دهخدا
صلاحی . [ ص َ ] (اِخ ) شیخ عبداﷲ افندی . وی یکی از متأخران شعرای عثمانی و مشایخ طریقت عشاقیه و از اهالی بالبکسیری است . او به سال 1130 هَ . ق . متولد شده و مدتی منشی و رئیس دفتر صدراعظم حکیم اوغلی علی پاشا بود، سپس به ادرنه عزیمت کرد و بدست شیخ جمال...
-
صلاحی
لغتنامه دهخدا
صلاحی . [ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صلاح . رجوع به صلاح شود.
-
جستوجو در متن
-
generic weapon
سلاح عام
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سلاحی که در برابر هر نوع سلاحی قابل استفاده باشد، فارغ از میزان کارایی آن
-
بزغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bozqe سلاحی سرد شبیه ساطور؛ دهره.
-
organic weapon
سلاح خاص
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سلاحی که در هر نوبت پرواز عملیاتی مورد نیاز است
-
biological weapon
سلاح زیستی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سلاحی که عوامل زیستی را پراکنده و منتشر میکند
-
جمدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جمندر، جنبیه› [قدیمی] jamdar سلاحی شبیه شمشیر؛ کتاره؛ قداره.
-
thermal gun
سلاح گرمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سلاحی که انرژی گرمایی زیادی را به سمت هدف میفرستد
-
conventional weapon
سلاح متعارف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] سلاحی که هستهای، میکربی، شیمیایی یا زیستی نباشد
-
سل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ هند. ] (اِ.) = سیل . شل : سلاحی است مانند زوبین هندوان را.
-
جوشن
لغتنامه دهخدا
جوشن . [ ش َ ] (اِ) سلاحی است . (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
سلاح دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (نظامی) [قدیمی] selāhdār کسی که سلاح با خود دارد؛ دارندۀ سلاح؛ حامل سلاح؛ سلاحی.