کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقوط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سقوط
/soqut/
معنی
۱. فرود آمدن بر زمین؛ افتادن.
۲. [مجاز] کاهش ناگهانی.
۳. [مجاز] تصرف و تسخیر منطقهای توسط دشمن.
〈 سقوط کردن: (مصدر لازم) افتادن و بر زمین فرود آمدن؛ به پستی افتادن.
〈 سقوط کردن شهر: [مجاز] به تصرف دشمن درآمدن آن.
〈 سقوط دولت: [مجاز] برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط ≠ صعود
۲. فروپاشی، تلاشی، اضمحلال
۳. افتادن، پرتشدن، فرود آمدن، فرو افتادن ≠ صعود کردن
برابر فارسی
سرنگونی، واژگون
فعل
بن گذشته: سقوط کرد
بن حال: سقوط کن
دیکشنری
anticlimax, collapse, drop, fall, lapse, nose dive, plump, precipitation, tumble
-
جستوجوی دقیق
-
سقوط
واژگان مترادف و متضاد
۱. افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط ≠ صعود ۲. فروپاشی، تلاشی، اضمحلال ۳. افتادن، پرتشدن، فرود آمدن، فرو افتادن ≠ صعود کردن
-
سقوط
فرهنگ واژههای سره
سرنگونی، واژگون
-
سقوط
لغتنامه دهخدا
سقوط. [ س َ ] (ع ص ) افتاده . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
سقوط
لغتنامه دهخدا
سقوط. [ س ُ ] (ع مص ) افتادن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (دهار) (تفلیسی ). || در نزد پزشکان بیماری صرع است . (آنندراج ) (کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
crash 3
سقوط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برخورد هواگَرد در حین پرواز با سطح زمین یا دریا بهطوریکه آسیب ببیند یا منهدم شود
-
سقوط
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) افتادن . 2 - (اِ مص .) افتادگی .
-
سقوط
دیکشنری عربی به فارسی
افت , سقوط , زوال , انحطاط , ريزش , بارش , خزان , پاييز , هبوط , نزول , ابشار , افتادن , ويران شدن , فرو ريختن , پايين امدن , تنزل کردن
-
سقوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] soqut ۱. فرود آمدن بر زمین؛ افتادن.۲. [مجاز] کاهش ناگهانی.۳. [مجاز] تصرف و تسخیر منطقهای توسط دشمن.〈 سقوط کردن: (مصدر لازم) افتادن و بر زمین فرود آمدن؛ به پستی افتادن.〈 سقوط کردن شهر: [مجاز] به تصرف دشمن درآمدن آن.〈 ...
-
سقوط
دیکشنری فارسی به عربی
انقض , تحطم , سقوط , مزلق
-
واژههای مشابه
-
سقوط کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. افتادن ۲. برافتادن، برنار شدن ۳. کاهش یافتن ۴. منحرف شدن، در منجلاب فساد افتادن
-
drop test 1
آزمایش سقوط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] 1. آزمایش ارابۀ فرود با فروانداختن آن از ارتفاع معین تحت بارهای مختلف و درحالیکه چرخهای آن در حال چرخش است 2. آزمایش سازۀ پیکر هواگَرد با فروانداختن آن بر زمین سخت از ارتفاع معین
-
free fall
سقوط آزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] حرکت آرمانی جسم براثر نیروی گرانشی
-
crashworthiness
سقوطتابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] قابلیت هواگَرد در تحمل سقوط بهنحویکه سرنشینان دچار جراحات شدید نشوند و قادر به گریز از هواگَرد باشند
-
falling number
عدد سقوط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] شاخصی برای تعیین فعالیت آلفاآمیلازی آرد غلات متـ . عدد آمیلازی