کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقمونیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سقمونیا
/saqmuniyā/
معنی
گیاهی پیچنده شبیه لبلاب با ریشۀ درشت، ستبر، شاخههای دراز خوابیده، و بدبو که شیره بهدست آمده از آن در طب استفاده میشود؛ محموده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سقمونیا
لغتنامه دهخدا
سقمونیا. [ س َ ] (معرب ، اِ) یونانی «اسکامونیا» و «اسکامونیا» لاتینی «اسکامونیا» انگلیسی «اسکامونی » «فرهنگ لاتینی کاسل »، فرانسوی «اسکامونه » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت یونانی دوایی است که محموده میگویند و آن عصاره ای باشد بغایت تلخ و...
-
سقمونیا
لغتنامه دهخدا
سقمونیا. [ س ُ ] (معرب ، اِ) صابون است به لغت یونانی . (منتهی الارب ).
-
سقمونیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹اشقمونیا› (زیستشناسی) [قدیمی] saqmuniyā گیاهی پیچنده شبیه لبلاب با ریشۀ درشت، ستبر، شاخههای دراز خوابیده، و بدبو که شیره بهدست آمده از آن در طب استفاده میشود؛ محموده.
-
جستوجو در متن
-
اشقمونیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'ešqemuniyā = سقمونیا
-
اشقمونیا
لغتنامه دهخدا
اشقمونیا. [ اِ ق َ ] (معرب ، اِ) سقمونیا. محمودة. (دزی ج 1 ص 25). رجوع به سقمونیا شود.
-
محموده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محمودَة] [قدیمی] mahmude ۱. (زیستشناسی) = سقمونیا۲. (صفت) = محمود
-
محموده
فرهنگ نامها
(تلفظ: mahmude) (عربی) (مؤنث محمود) ، محمود . به علاوه نام گیاهی (سقمونیا) .
-
انطاکی
لغتنامه دهخدا
انطاکی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به انطاکیه . اهل انطاکیه . رجوع به انطاکیه شود. || (اِ) سقمونیا. محموده . (یادداشت مؤلف ) (از شعوری ج 1 ورق 132). و رجوع به سقمونیا شود.
-
لاغیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) lāqiye گیاهی شیردار شبیه سقمونیا با برگهای گرد و زردرنگ، گلهای زرد مایل به قرمز و خوشبو که بیشتر در دامنۀ کوهها میروید.
-
سوقم
لغتنامه دهخدا
سوقم . [ س َ ق َ ](ع اِ) نوعی از درختان بزرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || درخت سقمونیا. (ناظم الاطباء).
-
سه سو
لغتنامه دهخدا
سه سو. [ س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مثلث . (التفیهم ) (دانشنامه ٔ علایی ): و برگ او [ برگ نبات سقمونیا] سه سو است همچون برگ لبلاب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
حب قوقایا
لغتنامه دهخدا
حب قوقایا. [ ح َب ْب ِ ] (اِ مرکب ) یا حب القوقایا. حب جالینوس . صاحب تحفه گوید: حب قوقایا خلطهای غلیظ لزج را دفع کند و صداع و سدر و دوار را نفع دهد. صفت آن : صبر سقوطری و عصاره ٔ افسنتین یا برگ او و مصطکی از هر یک دو درم ، سقمونیا و تخم حنظل از هر ی...
-
تجربی
لغتنامه دهخدا
تجربی . [ ت َ رِ / رُ ] (ص نسبی ) آزمایشی . منسوب به تجربه . رجوع به تجربه شود. || (اصطلاح فلسفه ) قضایای تجربی ؛ قضایایی است که عقل بجهت احساس متکرر بدان حکم کند بی آنکه سبب آن را دریابد مانند آنکه سقمونیا مسهل صفراست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
حب غاریقون
لغتنامه دهخدا
حب غاریقون . [ ح َب ْ ب ِ ] (اِ مرکب ) درد مفاصل و استسقاء را مفید بود و فرنکیه و بلخیه را سودمند آید. صفت آن : صبر سقوطری و افتیمون از هر یک شش درم ، غاریقون چهار درم ، سقمونیا یک درم ، ایرسا و انیسون از هر یک دو درم ، همه را کوفته و بیخته به آب خال...