کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سقف
/saqf/
معنی
۱. بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده: سقف خودرو، سقف اتاق.
۲. بالاترین میزان هرچیز: سقف درآمد.
۳. [قدیمی، مجاز] = آسمان
〈 سقف لاجورد: [قدیمی، مجاز] آسمان.
〈 سقف مینا: [قدیمی، مجاز] آسمان.
〈 سقف دهان: (زیستشناسی) = کام۲
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف
۲. رواق، طاق
۳. عرش ≠ فرش
۴. بالاترین حد، نقطه اوج
برابر فارسی
آسمانه
دیکشنری
ceiling, roof
-
جستوجوی دقیق
-
سقف
واژگان مترادف و متضاد
۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف ۲. رواق، طاق ۳. عرش ≠ فرش ۴. بالاترین حد، نقطه اوج
-
سقف
فرهنگ واژههای سره
آسمانه
-
سقف
لغتنامه دهخدا
سقف . [ س َ ] (ع اِ) آسمانه . (دهار). عرش . (نصاب ). آسمان خانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (منتهی الارب ) : این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند. (تاریخ بیهقی ).ز بهر سقف عدوی سپید دستش دان که شب ز چهره گلیم سیاه برسازد. مجیرالدین...
-
سقف
لغتنامه دهخدا
سقف . [ س َ ق َ ] (ع مص ) دراز شدن و کوژ شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درازی با کژی . (منتهی الارب ).
-
سقف
لغتنامه دهخدا
سقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) : چو خسرو برفت از برش چاره جوی جهاندیده سوی سقف کرد روی . فردوسی .سقف گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم . فردوسی .|| زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس...
-
سقف
لغتنامه دهخدا
سقف . [ س ُ ق ُ] (ع اِ) ج ِ سقف . رجوع به سقف شود. (منتهی الارب ).
-
سقف
دیکشنری عربی به فارسی
سقف , پوشش يا اندود داخلي سقف , حد پرواز , پوشش , طاق , بام () خانه , مسکن , طاق زدن , سقف دار کردن
-
سقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سقوف] saqf ۱. بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده: سقف خودرو، سقف اتاق.۲. بالاترین میزان هرچیز: سقف درآمد.۳. [قدیمی، مجاز] = آسمان〈 سقف لاجورد: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 سقف مینا: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 سقف دهان: (زیستشنا...
-
سقف
دیکشنری فارسی به عربی
سقف , غرفة علوية
-
واژههای مشابه
-
سَّقْفِ
فرهنگ واژگان قرآن
سقف
-
moon roof
نورگیر سقف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] نوعی دریچۀ سقف که شفاف است و در حالت بسته بودن نیز نور از آن به داخل خودرو وارد میشود
-
سقف لاجورد
لغتنامه دهخدا
سقف لاجورد. [ س َ ف ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (آنندراج ) (برهان ).
-
سقف مینا
لغتنامه دهخدا
سقف مینا. [ س َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . || درختان بزرگ و سایه دار. (برهان ) (آنندراج ).
-
هفت سقف
لغتنامه دهخدا
هفت سقف . [ هََ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از هفت آسمان است . (برهان ) : وین خانه ٔ هفت سقف کرده بر چار خلیفه وقف کرده .نظامی .