کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سقراق
/saqrāq/
معنی
= سغراق
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سقراق
لغتنامه دهخدا
سقراق . [س َ ] (ترکی ، اِ) سَغْراق . کاسه و کوزه ٔ لوله دار باشد که در آن آب و شراب خورند و آن ترکی است همچنین سقرلاط و سقلاطون و سقسین پارسی نیستند. (آنندراج ). کاسه و کوزه ٔ لوله دار باشد. گویند ترکی است . (برهان ) : و مفسران در او خلاف کردند بعضی ...
-
سقراق
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ تر. ] (اِ.) = سغراق : کاسه و کوزة لوله دار.
-
سقراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] saqrāq = سغراق
-
واژههای همآوا
-
سغراق
لغتنامه دهخدا
سغراق . [ س َ ] (ترکی ، اِ) سَقْراق . کوزه ٔ لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن . و بعضی گویند این لغت ترکی است . (برهان ). کوزه ٔ لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است . (رشیدی ) : چون رها کردی هوا از بیم حق دررسد سغراق...
-
سغراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹سقراق› [قدیمی] saqrāq ۱. کوزۀ لولهدار سفالی یا چینی.۲. کوزۀ شراب: ◻︎ ای ساقی شور و شر، هین عیش بگیر از سر / پر کن ز می احمر سغراق و شرابی را (مولوی: ۱۰۲).
-
جستوجو در متن
-
خشخشه
لغتنامه دهخدا
خشخشه . [ خ َ خ َ ش َ / ش ِ ] (اِ صوت ) بانگ کاغذ و جامه ٔ نو و آواز سلاح و آواز کردن هر چیز خشک از افتادن چیزی بر آن و درآمدن در چیزی .(آنندراج ) (از دهار) (از غیاث اللغات ) : خشخشه ز آواز یخ ما جور در سقراق نوخوشتر از بغداد و مافیها و قدسبق البیان ...
-
سغراق
لغتنامه دهخدا
سغراق . [ س َ ] (ترکی ، اِ) سَقْراق . کوزه ٔ لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن . و بعضی گویند این لغت ترکی است . (برهان ). کوزه ٔ لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است . (رشیدی ) : چون رها کردی هوا از بیم حق دررسد سغراق...
-
دلبوث
لغتنامه دهخدا
دلبوث . [دَ ل َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی است که عامه آنرا ذنب الفرس نامند. (از اقرب الموارد). نوعی از سوسن بری . (الفاظ الادویه ). سیف الغراب . (قاموس ). نوعی از سوسن صحرائی است به یونانی ، و به عربی سیف الغراب خوانند چه برگ آن به ش...
-
باحور
لغتنامه دهخدا
باحور.(ع اِ) بخاری را گویند که در هوای گرم از زمین برخیزد. (برهان ). بخاری را گویند که زبر زمین خیزد. (شرفنامه ٔ منیری ) (شعوری ). || بسیاری و سختی گرما. (برهان ). گرمای سخت . تموز. شدت گرما. (قطر المحیط). ایام باحور، ایام باحورا؛ روزهای گرم . هفت رو...