کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سقر
/saqar/
معنی
جهنم؛ دوزخ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سقر
واژگان مترادف و متضاد
آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت
-
سقر
لغتنامه دهخدا
سقر. [ س َ ] (ع اِ) مرغ شکاری . (از غیاث ). چرخ که مرغ شکاری است . (آنندراج ). چرغ . (منتهی الارب ).|| دوشاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی دوشاب خرما است و در قانون الادب و تحفه ٔ حکیم مؤمن به صادآمده . || (مص ) سوختن آفتاب روی را و گرمی و ا...
-
سقر
لغتنامه دهخدا
سقر. [ س َ ق َ ] (ع اِ) دوزخ . (از غیاث )(دهار) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ) : این چه ترفند است ای بت که همی گوید خلق که سقر باشد فرجام ترا مستقرا. خسروانی .آن خط بیاموز تا برآیی از چاه سقر تا بهشت مأوی . ناصرخسرو.وآنکس که بود بی هنر چو هیزم جز ...
-
سقر
فرهنگ فارسی معین
(سَ قَ) [ ع . ] (اِ.) دوزخ ، جهنم .
-
سقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] saqar جهنم؛ دوزخ.
-
سقر
واژهنامه آزاد
سِقَرَ - به معنی قوی،پرزور،محکم
-
واژههای مشابه
-
سَقَر
فرهنگ واژگان قرآن
از نامها يا طبقات جهنم (به روايتي طبقه چهارم)
-
قرخ سقر
لغتنامه دهخدا
قرخ سقر. [ ق ِ س َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 23 هزارگزی شمال قره آغاج و 2500 گزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . موقعجغرافیایی آن کوهستانی و معتدل و سکنه ٔ آن 122 تن است . آب آن از چشمه سارها و محصول آن...
-
قره سقر
لغتنامه دهخدا
قره سقر. [ ق َ رَس َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آقاج شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 50هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه 43 تن . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ قنیر...
-
نار سقر
لغتنامه دهخدا
نار سقر. [ رِ س َق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش دوزخ : قالب جان سبع این از صفت هیزم نار سقر آن از روان .خاقانی .
-
واژههای همآوا
-
صغر
واژگان مترادف و متضاد
خردسالی، خردی، کمسالی، کوچکی، کودکی ≠ کبر
-
ثغر
واژگان مترادف و متضاد
۱. حد، سرحد، مرز ۲. دندان، دهان، دهن
-
سغر
لغتنامه دهخدا
سغر. [ س ُ غ َ / س ُ غ ُ] (اِ) خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیر اندازد. (برهان ). جانوری است که خارهای ابلق بر پشت دارد و چون کسی قصد او و گرفتن او کند پر خود جنبشی دهد و آن تیرها را پرتاب کند و بهرکس بخورد مجروح سازد و آن را سغرنه نیز گ...