کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سقد
لغتنامه دهخدا
سقد. [ ] (ع مص ) مرتب کردن . (دزی ج 1 ص 660).
-
واژههای همآوا
-
سغد
لغتنامه دهخدا
سغد. [ س َ ] (ع اِ) باران نرم و جز بصورت مزدوج طریقه ٔ استعمال دیگری ندارد و گویند «اغضه اﷲ بسغدمغد» یعنی تر و تازه دارد او را خدای تعالی بباران نرم . (منتهی الارب ).
-
سغد
لغتنامه دهخدا
سغد. [ س ُ ] (اِ) زمین نشیب که آب باران در آن جمع شود. (برهان ) (غیاث ).
-
سغد
لغتنامه دهخدا
سغد. [ س ُ ] (اِخ ) نام شهری است از ماوراءالنهر نزدیک سمرقند. گویند آب و هوای آن در نهایت لطافت باشد و آن بسغد سمرقند شهرت دارد.آن را بهشت دنیا هم میگویند. (برهان ). سغد سرزمینی است در آسیای مرکزی کلمه ٔسغدی در پارسی باستان «سوغوده » یا «سوغد» در اوس...
-
صغد
لغتنامه دهخدا
صغد. [ ص ُ ] (اِخ ) رجوع به سغد شود.
-
جستوجو در متن
-
سقدة
لغتنامه دهخدا
سقدة. [ س ُ دَ ] (ع اِ) پرنده ای است سرخ رنگ به بزرگی گنجشک و به فارسی آن را زورک گویند. سُقَیْدَة. ج ، سُقَد. (آنندراج ) (منتهی الارب ).