کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ثقت
لغتنامه دهخدا
ثقت . [ ث ِ ق َ ] (ع اِمص ) اطمینان . || خاطر جمعی : هر سخن که از سر نصیحت ... رود... به راداء آن دلیری نتوان کرد مگر به عقل ... شنونده ثقتی تمام باشد. (کلیله و دمنه ). و اگر خردمندی به قلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته به عیبی منسوب نگردد. (کل...
-
ثقت
لغتنامه دهخدا
ثقت . [ ث ِ ق َ ] (ع مص ) استوار داشتن . || اعتماد کردن . || درست شدن .
-
ثقة
لغتنامه دهخدا
ثقة. [ ث ِ ق َ ] (ع مص ) محل اعتماد بودن . معتمد بودن . || اعتمادداشتن . || استوار داشتن . باور داشت . || متکی شدن به . اتکاء، تکیه کردن به . وثوق .
-
ثقة
لغتنامه دهخدا
ثقة. [ ث ِ ق َ ](ع ص ، اِ) مرد معتمد و امین . || (اِمص ) اطمینان . وثوق . اعتقاد : نخست ثقة درست کردم که هر چه ایزد عز ذکره تقدیر کرده است باشد. (تاریخ بیهقی ص 341). || (ص ) استوار : با این چنین حماقت گوئی که شاعرم سوگند خور که نیست مرا قول تو ثقه . ...
-
ثقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ثقة] [قدیمی] seqat اعتماد؛ اطمینان.
-
سقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسقاط] saqat ۱. پارهآجر۲. (صفت) [قدیمی] ویژگی کالای پَست و بیبها.۳. [قدیمی] دشنام.۴. [قدیمی] سهو و خطا در گفتن یا نوشتن.۵. (اسم مصدر) [قدیمی] فضیحت؛ رسوایی.۶. (اسم، صفت) [قدیمی] شخص ضعیف و فرومایه.〈 سقط شدن: (مصدر لازم)۱. [ع...
-
سقط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] seqt بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد.〈 سقط جنین: (پزشکی) = 〈 سقط کردن〈 سقط کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی) بچۀ نارس و مرده افکندن.
-
صَغَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
منحرف شد - از مسیر مستقیم مایل شد (صغت فعل ماضي از ماده صغو است ، و صغو به معناي ميل و مایل شدن می باشد )
-
سَقَط
لهجه و گویش تهرانی
سفت و ضخیم ،نخاله
-
جستوجو در متن
-
ذوالمجدین
لغتنامه دهخدا
ذوالمجدین . [ ذُل ْ م َ ] (اِخ ) علی بن موسی بن اسحاق بن الحسین بن اسحاق بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب . علیهم السلام . مکنی به ابی القاسم و ملقب به ذوالمجدین نقیب الطالبیین بمرو. [ السید الشریف ... ]. (معجم الادباء یاقوت ...
-
مبین
لغتنامه دهخدا
مبین . [ م ُ ب َی ْ ی َ ] (ع ص ) بیان کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || پیدا و آشکار کرده شده . (ناظم الاطباء). هویدا. آشکار. روشن : گفتم تبرک مدح سلاطین مبین از آنک سحر مبین به شعر مبین درآورم . خاقانی .سلیمان وار مهر حسبی اﷲمرا بر خا...
-
حباری
لغتنامه دهخدا
حباری . [ ح ُ را ] (ع اِ) (معرب هوبره و آهوبره ) علوقس . هوبره . آهوبره . طایری است بزرگ دانه خوار و مأکول اللحم . و با پیخال خوددر مقابل باز و دیگر جوارح طیور دفاع کند، چه پیخال او سخت دوسنده باشد و چون به پرباز و جز آن افتد پرها بهم ملصق شود بنحوی...