کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفین
معنی
(سَ فِ) [ ع . ] (ص .) شکافنده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفین
لغتنامه دهخدا
سفین . [ س َ ] (ع اِ) کشتی . سفن ، سفاین . (مهذب الاسماء). کشتی . (دهار). || (ص ) تراشیده و صیقل کرده : هرکجا باغی بود آنجا بود آواز مرغ هرکجا مرغی بود آنجا بود تیر سفین .منوچهری .
-
سفین
فرهنگ فارسی معین
(سَ فِ) [ ع . ] (ص .) شکافنده .
-
واژههای همآوا
-
صفین
لغتنامه دهخدا
صفین . [ ص َف ْ ف َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ صف ، در حالت نصبی و جری . رجوع به صف شود.
-
صفین
لغتنامه دهخدا
صفین . [ ص ِف ْ فی ] (اِخ ) و اِعراب آن اِعراب جموع و مالاینصرف است . ابی وائل شقیق بن سلمة را گفتند اشهدت صفین ؟ گفت : نعم و بئست الصفون . و آن موضعی است قرب رقه بر شاطی ءالفرات از جانب غربی بین رقه و بالس و بدانجا حرب صفین بود در غره ٔ صفر به سال 3...
-
جستوجو در متن
-
سفیانی
لغتنامه دهخدا
سفیانی . [ س ُف ْ ] (ص نسبی ) منسوب به سفین و سفیان است که از قراء هرات میباشند. (الانساب سمعانی ).
-
قاری
لغتنامه دهخدا
قاری . (اِخ ) سعیدبن سفین معروف به قاری منسوب به طائفه بنی قاره است . وی از علی روایت کند، و یحیی بن ابی عمرو شیبانی از عبداﷲبن مباشر از او روایت دارد. (سمعانی ).
-
وابکنی
لغتنامه دهخدا
وابکنی . [ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن نصربن الیاس وابکنی از اهل بخارا. از سفین بن عبدالحکیم و احمدبن نصیر و احمدبن لیث بن ناصح و اسباط ابن یسع و ابوعبداﷲبن ابوحفص و یعقوب بن غرمولی روایت کند و ابوبکر محمدبن داودبن عصام بن سلام بخاری از وی روایت دارد. (...
-
جاجرمی
لغتنامه دهخدا
جاجرمی . [ ج َ ] (اِخ ) محمدبن الحسن بن علی بن محمدبن علی الجاجرمی ، مکنی به ابی بکر. از قدماء روات است .در جرجان از اسحاق بن سعیدبن الحسن بن سفین و از ابی یعقوب یوسف بن ابراهیم السهمی و از ابی بکر الائیدونی و ابی العباس النسوی حدیث کرده است . (الانس...
-
ساهره
لغتنامه دهخدا
ساهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) زمین شام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): فاذا هم بالساهره . (قرآن 79 / 14). و مفسرین در این مورد اختلاف کرده اند. در مجمل التواریخ آمده : و برابر آن زمین ساهره که خدای تعالی میگوید: فاذا هم بالساهره . (مجمل التواریخ ص 476)....
-
طالقانی
لغتنامه دهخدا
طالقانی . [ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) ابواسحاق بن اسماعیل طالقانی . وی در بغداد ساکن بود و از سفین بن عیینة وجریربن عبدالحمید و غیره روایت کرده و ابویعلی موصلی و ابوالقاسم بغوی از او روایت دارند. ابوحاتم بن حبان گوید وی از ثقات و پرهیزگاران مردم عراق است بع...
-
کابلی
لغتنامه دهخدا
کابلی . [ ب ُ ] (اِخ ) ابوالحسین محمدبن الحسین کابلی . از اهل بلخ است . ابوالفضل فلکی کابلی گفت : بدو برخوردم و از جهمیه بود. وی از یزیدبن هارون و ابی عبداﷲ الرحمن (کذا) باهلی و سفین بن عیینة و غیر ایشان روایت کرد و در روز چهارشنبه نیمه ٔ محرم درگذشت...
-
صائغی
لغتنامه دهخدا
صائغی . [ ءِ ] (اِخ ) ابوعلی محمدبن عثمان بن ابراهیم صائغی نسفی ، منسوب به سکةالصاغة و آن کوچه ای است در نسف . وی مردی فاضل و در طلب علم حریص بود. به عراق و حجاز و مصر رفت و از ابوبکر محمدبن سفین بن سعید مصری صاحب یونس بن عبدالاعلی و در بغداد از ابی ...
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) بشربن غیاث بن ابی کریمةالمریسی . فقیه و متکلم حنفی از موالی زیدبن الخطاب . او فقه از قاضی ابویوسف حنفی فرا گرفت .لکن بعلم کلام مشغول گشت و بخلق قرآن قائل بود و در این باب از وی اقوال شنیعه حکایت کنند و او م...