کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفیدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
زالی
لغتنامه دهخدا
زالی . (حامص ) سفیدی سفید. سفیدی بیش از حد.
-
besauce
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدی
-
besluit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدی
-
offscum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افسون، سفیدی
-
blankness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خالی بودن، سفیدی
-
ها
لغتنامه دهخدا
ها. (اِ) سفیدی روی مرغ . (برهان ).
-
exonerations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تخفیف، تبرئه، رو سفیدی
-
blank space
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فضای خالی، سفیدی
-
exoneration
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عذرخواهی، تبرئه، رو سفیدی
-
white
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفید، سفیدی، خنگ
-
برفی شدن
لهجه و گویش تهرانی
هنگامی که سفیدی برف چشم را بزند .
-
غشی
لغتنامه دهخدا
غشی . [ غ ُ شا ] (ع مص ) اغشی بودن اسب . (از اقرب الموارد). سفیدی روی اسب یا سفیدی سر او فقط. رجوع به اغشی و غشواء شود.
-
اشکل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (ص .) 1 - آن که در وی سرخی و سفیدی با هم آمیخته باشد. 2 - کسی که در سفیدی چشمش اندکی سرخی باشد.
-
سفیداب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - پودر سفیدی که زنان به صورت خود مالند. 2 - گرد سفیدی که از بعضی مواد گرفته می شود و در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد.
-
اسمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'asmar کسی که رنگ پوستش بین سیاهی و سفیدی باشد؛ گندمگون.