کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفیدکردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفیدکردن
دیکشنری فارسی به عربی
مادة قاصرة
-
واژههای همآوا
-
سفید کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گچ اندود کردن، سفیدکاری کردن ۲. بهرنگ سفیددرآوردن ۳. زدودن (چرک، زنگ، سیاهی) پاک کردن، سفیدگری کردن
-
سفید کردن
لغتنامه دهخدا
سفید کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بگچ اندودن اطاق را. || بقلعی اندودن دیگ را. || برنگ سفید درآوردن : بموسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سفید. سعدی .ای سیم تن سیاه گیسواز فکر سرم سفید کردی .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
blanches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمیز کردن، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، سفید شدن، رنگ پریده یا سفید شدن
-
مادة قاصرة
دیکشنری عربی به فارسی
سفيد شدن بوسيله شستن با وسايل شيميايي , سفيدکردن , ماده اي که براي سفيد کردن(هرچيزي)بکار رود
-
blanching
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلانچینگ، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، سفید شدن، رنگ پریده یا سفید شدن
-
blanched
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شفاف، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، سفید شدن، رنگ پریده یا سفید شدن
-
blanch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلانچ، رنگ پریده کردن، سفیدکردن، سفیدپوست کردن، رنگ چیزی را بردن، سفید شدن، رنگ پریده یا سفید شدن