کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفیدپوست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفیدپوست
/sefidpust/
معنی
۱. آنکه پوست بدنش سفید است.
۲. از نژاد سفید.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفیدپوست
لغتنامه دهخدا
سفیدپوست . [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) آنکه دارای پوست سفید است ؛ آنکه از نژاد سفید است ؛ مقابل سیاه پوست . یکی از نژاد پنجگانه ٔ بشر. (ایران باستان ص 1).
-
سفیدپوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sefidpust ۱. آنکه پوست بدنش سفید است.۲. از نژاد سفید.
-
جستوجو در متن
-
whitetip
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدپوست
-
whitecapper
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدپوست
-
whiteveins
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدپوست
-
whitetop
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدپوست
-
white-footed mouse
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موش سفیدپوست
-
greenhouse whitefly
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفیدپوست گلخانه ای
-
white-alder family
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانواده سفیدپوست
-
whiteboy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسر سفیدپوست
-
white-faced hornet
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هورنت سفیدپوست
-
ابیض
واژگان مترادف و متضاد
سپید، سپیدرنگ، سفید، سفیدپوست ≠ اسود، سیاه
-
حورالعین
فرهنگ نامها
(تلفظ: hurolein) (عربی) (در قدیم) زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم .
-
حبشی
واژگان مترادف و متضاد
۱. زنگی، سیاه، سیاهپوست، کاکاسیاه ≠ سفیدپوست ۲. اهلحبشه