کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفیدمو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفیدمو
/sefidmu/
معنی
۱. کسی که موهای سرش سفید باشد؛ موسفید.
۲. [مجاز] پیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفیدمو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سپیدمو، سفیدموی› sefidmu ۱. کسی که موهای سرش سفید باشد؛ موسفید.۲. [مجاز] پیر.
-
جستوجو در متن
-
کافورمو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [معرب. فارسی] ‹کافورموی› [قدیمی، مجاز] kāfurmu آنکه موهای سفید دارد؛ سفیدمو.
-
اشیب
فرهنگ فارسی معین
(اَ یَ) [ ع . ] (ص .) سفیدمو و پیر.
-
پیرزال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیرهزال› pirzāl پیر فرتوت؛ پیر سفیدمو. Δ بیشتر دربارۀ زنان میگویند.
-
خنگ سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xengsār ویژگی کسی که تمام موهای سرش سفید باشد؛ سرسفید؛ سفیدمو: ◻︎ چند بگشت این زمانه بر سر من / گرد جهان کرد خنگسار مرا (ناصرخسرو: ۱۲۵).
-
موسپید
لغتنامه دهخدا
موسپید. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) موی سپید. سپیدموی . سفیدمو. آنکه موی سر سپید دارد. کافورموی . آنکه موی گیسوان سپید دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
سپیدسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سپیدسر› [قدیمی] sepidsār آنکه از پیری موهای سرش سفید شده؛ سرسپید؛ سفیدمو: ◻︎ واین آسیا دوان و دراو من نشسته پست / ایدون سپیدسار دراین آسیا شدم (ناصرخسرو: ۱۳۸).
-
چشینه
لغتنامه دهخدا
چشینه . [ چ َ ن َ / ن ِ ] (ص ) به معنی چشیشه است که رنگ اسب و استر باشد و آن را خنگ گویند یعنی سفیدموی . (برهان ). رنگ اسب و استر سفیدمو یعنی خنگ . (انجمن آرا) (آنندراج ). بمعنی چشیشه است . (جهانگیری ). نامی از نامهای اسپان بزبان پارسی . (از نوروزنام...
-
زال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زار، زر› zāl ۱. (پزشکی) آنکه موهای سر، ابرو، و مژههایش سفید است؛ مبتلا به بیماری زالی.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن پسر: ◻︎ رشته تا یکتاست آن را زور «زالی» بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر (سنائی: ۱۶۴).۳. ...