کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفیداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفیداب
/sefidāb/
معنی
۱. گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته میشود و در نقاشی به کار میرود؛ سفیداب روی؛ اکسید روی.
۲. پودر سفیدی که زنان بهصورت خود میمالند؛ سپیده؛ سپیتاک.
〈 سفیداب شیخ (سرب): گَرد سفید و سمی مرکب از کربنات سرب و هیدروکسید سرب که مخلوط آن با روغن بزرک در نقاشی به کار میرود و مادهای سمی است. Δ تسمیۀ آن به سفیداب شیخ از آن جهت است که در اصفهان در خانوادهای به نام شیخ به طریقۀ خاصی ساخته میشده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
face powder
-
جستوجوی دقیق
-
سفیداب
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - پودر سفیدی که زنان به صورت خود مالند. 2 - گرد سفیدی که از بعضی مواد گرفته می شود و در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد.
-
سفیداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سپیداب، اسپیداب، اسفیداج، سپیداج› sefidāb ۱. گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته میشود و در نقاشی به کار میرود؛ سفیداب روی؛ اکسید روی.۲. پودر سفیدی که زنان بهصورت خود میمالند؛ سپیده؛ سپیتاک.〈 سفیداب شیخ (سرب): گَرد سفید و سمی ...
-
واژههای مشابه
-
سفیدآب
لغتنامه دهخدا
سفیدآب . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خورشی رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد دارای 219 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
سفیدآب
لغتنامه دهخدا
سفیدآب . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) سرب سوخته و آن را بعضی سفیده کاشقری گویند. ظاهراً صحیح سفیده ٔ کاسه گری است .چرا که اکثر بکار کاسه گران و نقاشان و مرهم سازان می آید. (غیاث ) (آنندراج ). اسفیداج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آبی ممزوج با ماده ٔ خشک سپیدی ...
-
سفیدآب
لغتنامه دهخدا
سفیدآب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، دارای 162 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
سفیدآب
لهجه و گویش تهرانی
مخلوط نخاع گوسفند وسفیداب که در گرمابه به صورت و تن مالیده میشود/گرد سفید برای آرایش
-
سرخاب و سفیداب
فرهنگ گنجواژه
آرایش، اسباب بزک.
-
سفیداب پنبه رو
واژهنامه آزاد
پودری سفیدرنگ که از قدیم در عطاری ها عرضه می شود و ضد آفتاب قوی، ضد بوی بدن قوی، ضد عرق و ضد جوش و لک است.
-
واژههای همآوا
-
سفیدآب
لغتنامه دهخدا
سفیدآب . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خورشی رستم بخش شاهرود شهرستان هروآباد دارای 219 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
سفیدآب
لغتنامه دهخدا
سفیدآب . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) سرب سوخته و آن را بعضی سفیده کاشقری گویند. ظاهراً صحیح سفیده ٔ کاسه گری است .چرا که اکثر بکار کاسه گران و نقاشان و مرهم سازان می آید. (غیاث ) (آنندراج ). اسفیداج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). آبی ممزوج با ماده ٔ خشک سپیدی ...
-
سفیدآب
لغتنامه دهخدا
سفیدآب . [ س ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین ، دارای 162 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
سفیدآب
لهجه و گویش تهرانی
مخلوط نخاع گوسفند وسفیداب که در گرمابه به صورت و تن مالیده میشود/گرد سفید برای آرایش