کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سفلة
لغتنامه دهخدا
سفلة. [ س ِ ل َ ] (ع ص ) فرومایه . (غیاث ). مردم ناکس و فرومایه . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکسان . (مهذب الاسماء). پست . (دهار). سفلةالناس و سَفِلَتهم اسافلهم و غوغاؤهم . (اقرب الموارد) : چرخ فلک هرگز پیدا نکردچون تو یکی سفله و تنک و ژکور. رود...
-
واژههای مشابه
-
سفله
واژگان مترادف و متضاد
بدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس
-
سفله
فرهنگ فارسی معین
(س یا سُ) [ ع . سفلة ] (ص .) 1 - پست ، فرومایه . 2 - بدسرشت . ج . سفلگان .
-
سفله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سفلَة] sefle پست؛ فرومایه؛ ناکس؛ پستفطرت.
-
سفله
واژهنامه آزاد
پست
-
سفله پرور
لغتنامه دهخدا
سفله پرور. [ س ِل َ / ل ِ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) دون پرورنده . که فرومایگان را نوازد و جوانمردان را خوار دارد : آب و هوای فارس عجب سفله پرور است کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم . حافظ.سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شدکه کام بخشی او را بهانه بی سببی...
-
سفله دل
لغتنامه دهخدا
سفله دل . [ س ِل َ / ل ِ دِ ] (ص مرکب ) پست . دون . ناکس : ای مسلمانان میلاوه که دارد بازابجز آنکس که بود سفله دل و غمازا.ابوالعباس (از صحاح الفرس ص 290).
-
سفله طبع
لغتنامه دهخدا
سفله طبع. [ س ِ ل َ / ل ِ طَ ] (ص مرکب ) پست . دون . ناکس . که طبع سفلگان دارد : سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی .حافظ.
-
سفله نواز
لغتنامه دهخدا
سفله نواز. [ س ِ ل َ / ل ِ ن َ] (نف مرکب ) دون پرور. فرومایه پرورنده : ای نیش بدل زین فلک سفله نوازوی شیشه ٔ عشرت شکن شعبده باز. خاقانی .دیدی این روزگار سفله نوازچون گرفت ازتو جان آزاده .سعدی .
-
سفله نهاد
لغتنامه دهخدا
سفله نهاد. [ س ِ ل َ / ل ِ ن ِ / ن َ ] (ص مرکب ) آنکه سرشت فرومایه داشته باشد. (آنندراج ).
-
سفله پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] sefleparvar آنکه مردم فرومایه را بپروراند: دنیای سفلهپرور.
-
جستوجو در متن
-
جمری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] jomri شخص پست، سفله، و بیاصل.
-
داس و دَلوس
فرهنگ گنجواژه
سفله و دون (لغت فرس).