کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفره
/sofre/
معنی
۱. تکهای مربع یا مستطیل از جنس پارچه یا پلاستیک که روی میز یا زمین میگسترانند و خوردنیها را در آن میچینند؛ خوان.
۲. توشهدان مسافر.
۳. [قدیمی] طعام و توشه.
〈 سفرهٴ رنگین: [مجاز] سفرهای که بر آن غذاهای گوناگون باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادیم، بساط، خوان، سماط، نطع
دیکشنری
aquifer, spread, table, tablecloth
-
جستوجوی دقیق
-
سفره
واژگان مترادف و متضاد
ادیم، بساط، خوان، سماط، نطع
-
سفره
لغتنامه دهخدا
سفره . [ س َ ف َ رَ ] (ع اِ) نویسندگان . ج ِ سافر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فرشتگان که اعمال بندگان را نگاهدارند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مقعد که مخرج غائط است . (غیاث ) (آنندراج ).
-
سفره
لغتنامه دهخدا
سفره . [ س ُ رَ / رِ ] (اِ) گنابادی «سفره » گیلکی «سوفره »؛ پارچه گسترده که بر آن خوردنی و نوشیدنی نهند، دستارخوان . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). دستارخوان . (آنندراج ) (دهار) : بگسترده بر سفره بر نان نرم یکی گور بریان بیاورد گرم . فردوسی .شام ار ...
-
سفره
فرهنگ فارسی معین
(سُ رِ) [ ع . سُفَرة ] (اِ.) پارچه ای که هنگام غذا خوردن ، خوردنی ها را روی آن می چینند. ؛ ~ ابوالفضل سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع ) شده است . ؛~ عقد سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و ش...
-
سفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سفرَة] sofre ۱. تکهای مربع یا مستطیل از جنس پارچه یا پلاستیک که روی میز یا زمین میگسترانند و خوردنیها را در آن میچینند؛ خوان.۲. توشهدان مسافر.۳. [قدیمی] طعام و توشه.〈 سفرهٴ رنگین: [مجاز] سفرهای که بر آن غذاهای گوناگون باشد.
-
سفره
دیکشنری فارسی به عربی
مفرش المائدة
-
سفره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sofra طاری: sofra طامه ای: sofre طرقی: sofra کشه ای: sofra نطنزی: sofra
-
واژههای مشابه
-
سفرة
دیکشنری عربی به فارسی
گردش بيرون شهر , تفرج , وابسته به گردش يا سفر کوتاه , تيغ صورت تراشي , با تيغ تراشيدن , سبک رفتن , پشت پا خوردن يازدن , لغزش خوردن , سکندري خوردن , سفر کردن , گردش کردن , گردش , سفر , لغزش , سکندري
-
سَفَرَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
رسولان - فرستادگان (جمع سفير)
-
سفره انداختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سفره چیدن، سفره پهن کردن، سفره گستردن، چیدن غذا (درسفره) ۲. مراسم نذر و نیاز برپا کردن، سفره نذری انداختن
-
سفره ٔ فصاحت
لغتنامه دهخدا
سفره ٔ فصاحت . [ س ُ رَ / رِ ی ِف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زبان فصیح و تصنیفات و تألیفات . (برهان ) (بهارعجم ) (آنندراج ).
-
سفره نهادن
لغتنامه دهخدا
سفره نهادن . [ س ُ رَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) سفره گستردن . خوان نهادن . طعام خورانیدن : سعدی خویش خوانیم پس بجفا برانیم سفره اگر نمی نهی در به چه باز میکنی . سعدی .صد سفره دشمن بنهد طالب مقصودتا بو که یکی دوست بیاید بضیافت .سعدی .
-
سفره پرداز
لغتنامه دهخدا
سفره پرداز. [ س ُ رَ / رِ پ َ ] (نف مرکب ) شخص بسیارخوار که سفره را از خوردنی خالی کند. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 63) : سفره پردازلبلبوخواری روده پرساز معده انباری .ملافوقی یزدی (از آنندراج ).
-
سفره چی
لغتنامه دهخدا
سفره چی . [ س ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خوان دار. پیشخدمت . مقرب . که طعام قسمت کند بر سر سفره .